نقشهٔ هیاطله یا هپتالیان، در حدود سال ۵۰۰ میلادی .

 

 

«پاسخی به یک ​مقاله پان​ترکیست در رابطه با ساسانیان و هفتالیان»

 

 

 

راست بگو و هرچه را در توان داری در تيرت بنه و بلندتر پرتاب كن، فضيلت ايرانی اين است! (نيچه)

 

 

 

 «كسي كو بتابد سر از راستي// كژي گيردش كار و هم كاستي// نماند برين خاك جاويد كس// تو را توشه از راستي باد و بس// همه راستي كن كه از راستي// نيايد به كار اندرون كاستي// «

 

(فردوسی)

 

 

 

«كسي كه بسوي راستي و پاكي روي آورد٬ جايگاهش سراي روشنايي با بهشت خواهد بود. ولي شخص دروغگو و بدكار زماني دراز با شيون و افسوس در تيرگي و كوره روشني به سر خواهد برد. براستي نيت پليد و زشت بزهكار است كه او را گرفتار زندگاني نكبت بار و عذاب وجدان خواهد ساخت.»

 

 اهنود گات-هات۳۰-بند۹

 

 

 

 

 

فردی ضدایرانی منش به نام مهران بهاری اخیرأ یاوه هایی را درباره سلسله ساسانیان نوشته است که نشان دهنده تلاش آنان برای مصادره تمدن های اقوام دیگر است. این فرد بدون این که سندی را در تایید سخنان خود عرضه دارد، ادعاهای گوناگون نادرستی را به میان آورده است که در ادامه به چند نمونه از آن ها به طور مختصر پاسخ داده می شود.

 

او یاوه های خود را چنین آغاز می کند:

 

تاريخنگارى رسمى و دولتى در ايران كه تمامأ در راستاى باستانگرائى٬ آرياپرستى و برتريت قومى فارسى بنيان گذارده شده است

 

پان ترک ها چون همیشه، از آن رو که هیچ اثر و بازمانده کهنی از قوم ترک، نه همچون آریایی ها (ایرانی ها)، در کشور ایران (آریان) نمی یابند، به تاریخ رسمی و شناخته شده جهانی می تازند. حقیقت این است که قوم ایرانی (آریایی) از دورانی بس کهن، یعنی دست کم سه هزار سال پیش، نوشتار گران بهایی به نام گاثها و آموزگار بزرگی چون زرتشت را به بشر داده است. جز این، نخستین امپراتوری تکثرگرای جهان را کوروش بزرگ هخامنشی بنیان نهاد و کتیبه های زیادی به زبان پارسی باستان (از سده های ششم تا چهارم پیش از میلاد)، که ادامه آن پارسی امروزی است، بر جای مانده است (حال آن که نخستین متون مکتوب ترک ها به سده هشتم میلادی باز می گردد). در عصری که قوم ایرانی در حال گسترش فرهنگ و تمدن والای خویش بوده است، از ترکان در هیچ سند و یادواره ای، نامی دیده و یافته نمی شود و با توجه به همین حقیقت، پان ترک ها به ناچار به مصادره تمدنهایی که هیچ ربطی به ترکان نداشته و ندارد، مانند ایلام و سومر و ماد و ...، روی آورده اند. 

 

 

 

 پیش از آن که به مقاله اخیر مهران بهاری پاسخ بدهیم، بایسته است به مقاله پیشین وی نگاهی کنیم و جهالت و نادانی وی و نیز تناقض های موجود میان این دو مقاله او را برملا نماییم. مهران بهاری در مقاله ای به نام « آغاج ارى» (که درباره قبیله آغاجری است) می نویسد:

 

« هرودوت در آثار خود از نخستين پسر هراكلئوس با نام Agathirs, Agathir-os٬ Agathyrs-(us) Agathyr(s) و نيز از مخلوقى نيمه زن-نيمه گرگ بنامCatiar(i) نام برده است. برخى از محققين هر دو اين نامها را مربوط به آغاج ارىها دانسته اند.»

 

 اما مهران نمی گوید هردوت در کجای کتاب خود چنین ادعایی کرده و کدام محقق چنین اظهار نظر یاوه ای را به میان آورده است. اصلا هرکول، پهلوان اسطوره ای یونانیان چه ربطی به قبیله ای به نام آغاجری دارد؟!!!!

 

همچنین ادامه می دهد:

 

«داده هاى تاريخى حكايت از آن دارند كه آغاج ارىها در سالهاى ٤٦٦-٤٦٠ ميلادى در تركيب هونهاى اروپايى و يا گروهى وابسته به خزرها به نواحى جنوب قفقاز آمده٬ از آذربايجان گذشته٬ به سرزمين ماد حمله برده و از طريق آذربايجان وارد خاك آناتولى شده اند. ورود اين گروه كه در نوشته هاى ساسانى از آنها به شكل Ak-katlar ياد شده است»

 

 این هم نادرست(و جعل تاریخ) است، چه، در هیچ کدام از کتیبه های ساسانی چنین نامی وجود ندارد وتا یک محقق خیالی بخواهد آن را آغاجری ربط بدهد! و به همین سا، هیچ منبعی از این روی داد که فرضا گروهی از قبیله آغاجری به سرزمین ماد حمله برده باشند و سپس از آن جا به سرزمین آنوتولی وارد شده باشند، سخن به میان نیاورده است. خوب بود ایشان به ما نشان بدهند که در کدام کتیبه ساسانی چنین نامی آمده است!

 

باز بدون ارائه هر گونه سندی برای ادعاهای خود، چنین ادامه می دهد:

 

« آغاج ارىها مانند كنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ يازير-يزرها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها ٬خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-كومانها٬ بارسيل-بورچالىها و .... قديمىترين گروههاى تركى شناخته شده پيش از اسلام در آذربايجان٬ ايران و آسياى صغير مىباشند.»

 

در این جا نادرستی و جعل تاریخ باز دیده میشود. برای نمونه قبچاق ها هرگز حضوری در آذربایجان در دوران پیش از اسلام نداشته اند. بلغارها هیچ ربطی به آذربایجان و ایران نداشته اند. خزرها که دشمن ساسانیان بودند هرگز در دوران ساسانی در ایران و آناتولی و آذربایجان سکونت نگزیدند. اما نکته ای که مربوط به مقاله فعلی است نام ساختگی «آق هون ها» است که مهران برای اشاره به هفتالیان از آن استفاده می کند در حالیکه نه خود هفتالیان از این عنوان ترکی (آق هون) برای اشاره به خود استفاده کرده اند.

 

اما یک نمونه دیگر از در ان مقاله اینست: « منطقه سكونت آجارها (جمهورى آجارستان) محل سكونت گروههاى پروتوتركى مانند ايسكيتها و كيممرها و يكى از مراكز نخستين تمركز تركان پيش از اسلام در منطقه است .» و باز هم اینجا بدون هیچ سندی Scythians (اسکیتیها) و Kimmerians (کایممیریان ها ) ترک خوانده است در حالیکه همه کتابهای معتبر امروز و مراجع معتبر امروز و تاریخنگاران امروز و استادان دانشگاه های امروز و زبانشناسان امروز به صراحت این دور گروه را نه ترک بلکه ایرانی می دانند و می شناسند.  

 

 

 

سپس میگوید:

 

 

 

برخى از منابع آغ هونها را ترك٬ برخى ديگر مغول و گروهى نيز ايرانى زبان شمرده اند٬ اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اند

 

 

 

برخلاف نظر بی پایه مهران بهاری همه منابع بر زردپوست بودن هفتالیان متفق نیستند! نمونه هایی از سکه هایی از دوران شاهان هفتالی به آشکارا این حقیقت را ثابت می کند:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس این ادعای مهران بهاری که «همه منابع» بر زردپوست بودن هپتالیان «متفق اند» به خاکستر سپرده شد. اما اطلاق عنوان ترکی «آغ هون» به هفتالیان نیز بی پایه است و چنین نامی در هیچ سندی یافته نمی شود. اما عنوان هون های سفید در برخی منابع به هفتالیان اطلاق شده است. جعل این نام ترکی، همانند جعل نام بی پایه و خودساخته «هورموز ترک اغلو» به دست پان ترک هایی است که به سبب به بهرگی از هر نوع سندی، کوشش می کنند که برای خود واژه هایی با صدای ترکی بسازند تا هرنامی را در هر گوشه ای از جهان، ترکی جلوه دهند! در این مورد بیشتر توضیح داده خواهد شد.

 

اسناد بسیاری، و از جمله سکه ها و گزارش های تاریخی موجود، بر ایرانی بودن و غیر زردپوست بودن حاکمان هفتالی تصریح دارند. در جدیدترین پژوهش انجام شده در مورد زبان هفتال ها که ما از آن آگاه هستیم:

 

X. Tremblay, Pour une hstore de la Sérinde. Le manichéisme parmi les peoples et religions d’Asie Centrale d’apré les sources primare, Vienna, 2001, pp. 183-88

 

 

 

مستندأ و به استواری ثابت شده است که زبان آنان یک زبان ایرانی شرقی نزدیک به زبان پشتو و سکایی بوده است. ترمبلای در مقاله خود، نخست تحلیلی از نام های شاهان هفتالی که در سکه ها و منابع تاریخی گواهی گردیده اند و سپس تحلیلی از القاب، و نام های قوم شناختی هفتالیان را عرضه کرده است. برای نمونه وی نام Khingila را با واژه سغدی مانوی xnγr و وخی xiŋgār به معنای شمشیر برابر می شمارد؛ Toramāna را برگرفته از Tarua-manah- و Mihirakula را برگرفته از Miθra-kula به معنای متوکل به مهر. وی در صفحه 187-186 می نویسد که «... تفسیر نام هفتال ها بر پایه زبان ترکی ممکن نیست و حقایق تاریخی نیز چنین تفسیری را تأیید نمی کند چه را که هیچ رد و اثری از دین ترکی در این نام ها وجود ندارد. اما نام آنان برپایه زبان های ایرانی همواره قابل تفسیر است. با وجود این، نام های هفتالی بلخی نیستند. هفتالیان از ایرانیان شرقی بودند ولی نه از سغدی ها. اما می توان آنان را از پشتوها، ایرانیان پامیر و سکاها (ختنی ها) دانست». ترمبلای در پانویس شماره 308 می نویسد: «نام هون به اقوام گوناگونی داده شده است، اما هون ها مورد اشاره اروپاییان و هیونگ – نوی مورد اشاره چینیان، در اعصار پیش از میلاد، یقینا ترک نبوده اند».

 

 

 

 

 

یکی دیگر مقاله محققانه و معروف دیگری نیز بر ایرانی(آریایی) بود این قوم تاکید می کند:

 

K. Enoki, ‘On the nationality of the Hepthalites’, Memoirs of the Research Department of Tokyo Bunko, 18, 1959, pp. 1-58.

 

 

 

برخلاف ما، مهران بهاری هیچ گونه سندی را ارائه نمی کند که معلوم شود هفتالیان را چه گونه و بر چه اساسی از نژاد زرد انگاشته است. شگرف آن که با وجود آشکارگی چهره هفتالیان در سکه های نشان داده شده در بالا او ادعا می کند که همه عالم بر زردپوست بودن هفتالیان باور دارند!! چه سندی وجود دارد که هفتالیان (و نه نام پان ترک ساخته آغ هونها) زرد نژاد بودند!؟ و کجا «همه منابع» بر زرد پوست بودن هفتال ها «متفق اند» در حالی که بخشی از معتبرترین منابع موجود، چنان که یاد گردید، به صراحت آنان را زردپوست نمی داند. طبقه سرآمد هفتالیان، همان طور که مقاله ترمبلی نشان داده است نام ها و القاب ایرانی داشته اند. پیداست که مهران بهرای هیچ گاه «همه منابع» را نخوانده است، چه حتا به یکی از این منابع هم اشاره نمی کند!! او با کمال وقاحت هر سخنی را که برای پان تورکهای بی وطن دلچسب است می نویسد. 

 

برای نمونه A.D.H Bivar در مقاله خود در تاریخ ایران کمبریج (جلد 3/1، 1983) صفحه 212 درباره هفتالیان می نویسد:

 

«دانشمندان در نظریه های خود در مورد پس زمینه زبانی و نژادی این مردم (هفتالیان) هم عقیده نیستند»

 

 چگونه است که مهران بهاری در یک روز آنان را ترکان باستان که در آذربایجان و ایران می زیستند می خواند و روز بعد حرفش را در مقاله ای دیگر تغییر می دهد؟! در هر حال، همه نظرات او فاقد سند است.

 

 

 

مهران بهاری برای جعل نام بی پایه آغ هون از این موضوع سوء استفاده کرده است که برخی نویسندگان کلاسیک رومی هفتال ها را برای تمایز دادن آنان از اقوام زردنژاد پیرامون شان، هون های سفید خوانده اند، و او، خام اندیشانه، این توصیف را به ترکی برگردانده و نام اصلی هفتال ها انگاشته است. نام این قوم در چینی Yeda است و نامی که آنان به خود اطلاق می کردند Hua است و نام مشهور دیگر همان هفتالیان است. علت این که چند منبع رومی آنان را هون های سفید خوانده اند به سب شباهت نام Hua و هون است. وگرنه این مردمان، همان طور که سکه های خود آنان نشان می دهد، به هیچ وجه زردپوست نبوده اند. اما به جز سکه های هفتالی، یک سند همزمان وجود دارد که دروغ مهران بهاری را به خوبی آشکار می کند: 

 

Procopius, History of the Wars, Books I and II, Loeb Classical Library, vol. 1, pp. 12-15

 

پروکوپیوس، مورخ رومی، در مورد هفتالیان گزارش داده و به صراحت آنان را متفاوت از هون ها ذکر کرده و حتی نژاد و پوست آنان را سپید و جدا از هون های زردپوست دانسته است.

 

 

 

استاد ریچارد فرای درباره هفتالیان چنین دیدگاهی دارد (میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377، ص 364):

 

«تعیین ترکیب نژادی خیون ها یا هفتال ها کاری است دشوار. اما هیچ گواهی در دست نیست که خیون ها از هفتال ها جدا باشند، بل که اندک شاهدی که در دست داریم حاکی از آن است که پیوندی میان هفتال ها با خیون ها هست، همچنان که پیوندی میان کوشانیان و یوئه چیه بود. به عبارت دیگر هفتال ها شاید طایفه ای یا تیره ای عالی و برتر در میان خیون ها بودند. می توان پنداشت که عناصر آلتایی، یعنی هونی، در میان هفتال ها بوده باشد، ولی بار دیگر شواهد به سوی ایرانیان می گرایند. ممکن است که برخی از فرمان روایان نخستین آنان هون ها باشند ولی باز هم در آسیای میانه ایرانیان فراوان بودند و مردم مشرق ایران که هفتال ها در میان ایشان جای داشتند نیز ایرانی بودند. پس می توان دانست که امپراتوری هفتال ها در مشرق ایران و شمال غربی هند اصلأ ایرانی بوده است. هیات های تبلیغی دین زرتشت و مانی در آسیای میانه شاید موجب فزونی عناصر فرهنگی مغرب ایران در میان مردم آن جا شده باشد».

 

درباره نام هونهای سفید (و نه نام جعلی پان تورک ساخته آغ هونها) خوب است توضیحی بدهیم. استاد ریچارد فرای (همان کتاب، ص 63-362) درباره این نام می نویسد:

 

«در منابع غربی و خاورنزدیک لفظ های گوناگون "سکا، هون و ترک" همه دلالت دارند بر مردمان استپ. اما چینیان برای آنان نام های دیگری داشتند. پس همه مردمی که در دشت های آسیای میانه می زیسته اند یا از آن جا به خاور نزدیک یا اروپای شرقی در نیمه اول هزاره اول پس از میلاد آمدند، هون نبودند و این که در منابع غربی یا خاور نزدیک قومی را هون خوانده اند، کنایه از آن است که از دشت های آسیای میانه سرازیر شده اند نه این که به راستی هون باشند».

 

این نوع نام گذاری چیز عجیبی نیست و نمونه های دیگری هم وجود دارد.

 

« واژه توران ارتباطی با واژه ترک ندارد، اما چون از سده ششم میلادی بدین سو، ترکانی که از آسیای میانه کوچیده بودند تاثیر عمیقی در تاریخ اقوام ایرانی گذاشته بودند، از این روی این دو اصطلاح یکی تلقی گردیده و اصلاح تورانی به خطا بر این نورسیدگان نیز اطلاق گردیده است» (ا. فون گاباین: مناسبات ایرانیان و ترکان در اواخر دوره ساسانی، تاریخ ایران کمبریج، 3/1، انتشارات امیرکبیر، 1380، ص 727).

 

 و چنان که واژه «ترک» در ادبیات کلاسیک انگلیسی و زبانهای دیگر اروپایی معنی مسلمان هم می دهد، و یا نام «بربر» که امروزه به قومی در افریقا اطلاق می شود یا عنوان «هندی» که به بومیان امریکا داده شده است یا واژه «فرنگ» که تنها بایست متعلق به قوم آلمانی Frank باشد برای همه اروپایی ها در زبان فارسی کاربرد دارد. پس اطلاق نام هون های سفید به هفتالیان آنان را هون نمی کند، چنان که خود پروکوپیوس این به اصطلاح هون ها را «سفید» (یعنی غیر منگلوید) خوانده و آنان را دارای فرهنگ، زبان و ریشه جدا از هون های دیگر دانسته است. البته همان طور که توضیح داده شد، منابع چینی و منابع ایرانی و بیشینه منابع هفتال ها را هون نخوانده اند. ولی بیشتر از این هم پیوند هون ها و ترکها نیز به طور قطعی ثابت نگشته است. در هر حال امروز قومیت xiongu نیز مورد بحث است و دانشمندان اخیر آنها را ترک نمیدانند

 

 

 

مهران بهاری ا باز ادامه می دهد:

 

نوع ديگرى از ازدواج٬ بنام پولى آندرى – ازدواج همزمان چند مرد با يك زن- نيز در ميان چندين قوم آسياى مركزى شامل آريانهاى هند و ديگر هند و اروپائىها و ايرانىهاى باستان ديده شده استּبا اينهمه خويدوده و پولىآندرى هرگز در ميان هونها و تركها ديده نشده است

 

هرگز رسمی به صورت پولی آندری در میان زردشتیان وجود نداشته است. اما مهران بهاری ازاین موضوع گویی کاملا ناآگاه است که پلی آندری یکی از رسوم هفتالیان (که پیش از این آنان را زرد نژاد و مغول/ترک تبار خوانده بود) بوده و تاریخ نویسان همرزمان چینی (مانند Zhoushu, Liangshu) به این رسم اشاره کرده اند (نک. Enoki 1959). پس آن چه مجموع اسناد و دلایل ارائه شده نشان می دهد این است که اولأ، هفتالیان زردپوست نبوده اند و سکه های بازمانده و گزارش پروکوپیوس به خوبی این ادعای نامستند و دروغین مهران بهاری را ابطال می کند که:« اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اند ». و ثانیاً، «بسیاری» از دانشمندان بر اساس مدارک موجود، بر ایرانی بودن هفتالیان باور دارند و «همه» دانشمندان عقیده دارند که بیشینه مردم ساکن در قلمرو آنان ایرانی تبار بوده اند. اما مهران بهاری حتی از تاریخ ترکها هم چند آگاهی ندارد وگرنه رسم پلی آندری در میان قرقیزها و کازاخها در قرن 18 میلادی متداول بوده است(نک. Enoki 1959)

 

 

 

 برخلاف تبليغات نژادپرستان آريائى و آموزش رسمى دولتى در ايران – كه از سوئى ترك را مترادف زرد پوست دانسته و زردپوستان را نژادى پست مىشمارد و از سوى ديگر به وجود نژادى سفيد پوست و پاك بنام آريا معتقد بوده و به آرمانى ساختن خاندانهاى ساسانى و ּּּ مىپردازد٬ خاندان ساسانى نه تنها آريائى نيست بل كه به لحاظ تبارى خاندانى دورگه و ايرانى-آلتائى و از جنبه فيزيوتيپ نيمه زردپوست (منقولوئيد) استּ

 

 

 

برخلاف نظر پان ترکیست ها کسی در زرد بودن ترکان اصیل شکی ندارد. این حقیقتی است که همه دانشمندان امروزی بر آن واقف و معترف هستند. از آن جا که این حقیقت، پان ترک ها را در کوشش شان برای ترک تبار ساختن آذربایجانی های ترکزبان ولی ایران تبار دچار تنگنا کرده است، آنان در مقابل می کوشند که تمدن های دیگر را یا تخریب یا به سود ترک ها مصادره کنند. و اینک نیز شاهدیم که به هفتالیان و ساسانیان چنگ انداخته اند.

 

 

 

شاهان ساسانی، چنان که از نقش سکه ها، ظرف نگاره ها و تندیس های ساسانی بر می آید، هیچ کدام چهره و ریختار یک فرد زردپوست را ندارند. آیا ممکن است خاندان ساسانی با صدها خویش و عضوی که داشته، تنها به سبب ازدواج یکی از اعضای آن با یک زن ترک، که هدیه خاقان به خسرو انوشیروان بوده است، تمامأ و یکسره ترک تبار و زردنژاد شود؟!! نسب شخص را در بیشتر فرهنگ های شرقی و غربی بر اساس پدر به شمار می آورند. اگر بر اساس مادر بخواهیم نژاد یا تبار کسی را مشخص کنیم پس باید ادعا کنیم که تمام سلسله های پادشاهی چند رگه بوده اند و بر هیچ کشوری دودمانی بومی و خودی فرمان نرانده است. با وجود این، افکندن حتا یک نیم نگاه به سکه های ساسانی، بطلان تکاپوی مهران بهاری را برای زردنژاد کردن ساسانیان اثبات می کند. در میان ایرانیان فرهیخته نیز کسی زردپوستان را پست نمی شمارد، اما مراد از زردپوست / چشم تنگ در ادبیات کهن پارسی اقوام زردپوستی هستند (ترک و ومغول و اغوز و تاتار و ختایی...) که به ایران زیان های بسیاری وارد کردند و از این رو کاملا طبیعی است که برخی از این اقوام در تاریخ ایران و چند کشور دیگر (یونان و چین و اروپا و روسیه و ارمنستان و هندوستان و...) وجهه و شهرت منفی داشته باشند. برای نمونه در ایران حملهی ترکان غزنوی(999 م)، حملهی ترکان سلجوقی(1030 م)، حملهی ترکان قراختایی (1141 م)، حملهی ترکمانان غُزّ(1156 م)، حملهی مغول ها(1220 م)، حملهی تيمور(1381 م) و... باعث ویرانی ایران گشته است. وگرنه چینی ها و ژاپنی ها و اقوام متمدن زردپوست دیگر در نگاه عموم مردم ایرانی وجهه ی مثبتی داشته و دارند. اما این پان ترک ها هستند که چون زردپوستان را پست می شمارند، از ارتباط دادن ترک ها بدانان می گریزند و می هراسند. پان ترک ها برخلاف دانش عمومی و جهانی، که ترکان اصیل را آلتایی و زردپوست می داند، و با وجود صدها سند مغایر با تخیلات آنان، زردنژاد بودن ترکان اصیل را انکار می کنند؛ چه را که گویی در نگاه پان ترک ها، زردپوست بودن ترکان اصیل مایه ننگ است! اگر پان ترکیست ها خود را ترک می دانند پس چه را تلاش می کنند که هویت اصلی ترکان را انکار و پنهان کنند؟! به امید روزی که پان ترک ها زردنژاد بودن ترکان اصیل و حقیقی را مایه ننگ ندانند!

 

 

 

مادر هرمز چهارم "قاين"٬ دختر خاقان امپراتورى گؤك ترك و پدر وى خسرو اول انوشيروان٬ فرزند شاهزاده اى از قوم زردپوست هپتاليت (آغ هون) بود (نام اين پرنسس٬ به فارسى نواندخت ثبت شده است)...در سال ٥٣١ بعد از مرگ قباد اول٬ يكي از پسرانش به نام خسرو اول كه بعدها لقب انوشيروان يافت به سلطنت (٥٣١ تا ٥٧٩) رسيدּ(قباد٬ بنا به آئين زرتشتى٬ با خواهرزاده خود بنام زنبق ازدواج كرده بودּزنبق نيمه ترك٬ خود حاصل ازدواج خواهر قباد با خاقان ترك است)ּ خسرو انوشيروان٬ اين پادشاه نيمه زردپوست٬ از نامدارترين سلاطين ساساني محسوب شده و او را به سبب برخى اصلاحات مالى و ادارى٬ لقب عادل داده اند . ادعا شده است كه دوران سلطنت او دوران شكوه و اقتدار سياسي و نظامي و فرهنگي حكومت ساسانيان بود . او قبل از جلوس به تخت شاهى٬ به كمك اشراف و روحانيان زردشتى، و با يارى ٣٠ هزار جنگاور زردپوست آغ هون٬ مزدك و پيروان وى را كشت و شورش مردمى و روشنگرانه مزدكيان را سركوب كرد . خسرو اول انوشيروان بعد از نيم قرن سلطنت در سال ٥٧٩ بدرود حيات گفت و با مرگ او ، دوران سلطنت پسرش هرمز چهارم٬ شاه ترك ساسانى آغاز گرديدּ

 

کواد یکم بر خلاف ادعای پورپیرارگونه مهران بهاری هیچ گونه پیوند نسبی با ترکان یا حتا هفتالیان، که زرد نژاد نبوده اند، نداشته است. در هیچ سندی که ما به ان رجوع کریدم نیز گفته نشده است که کواد با خواهرزاده ای نیمه ترک به نام زنبق ازدواج کرده است! و هیچ سندی نیز گویای «نیمه زردپوست» بودن انوشیروان نمی باشد. اگر مهران بهاری یک سند عرضه می کرد، ما می توانستیم سخن او را درباره خسرو انوشیران جدی گرفت. اما در تاریخ طبری (تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، تئودور نولدکه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1378، ص 165) درباره مادر انوشیروان آمده است: «[کواذ] هنگام رفتن گذارش بر سر راه به نیشابور افتاد؛ او و گروه کوچکی از یاران همراه او همه ناشناس وار بودند. زرمهر پسر سوخرا نیز در میان این گروه بود. در آن جا کواذ را آرزوی زن بخاست و آن را با زرمهر بگفت و از او خواست که برای او زنی از خاندان خوب بخواهد. زرمهر چنین کرد و پیش زن خداوند خانه، که از اسواران بود برفت. این مرد دختر دوشزه ای بسیار زیبا داشت. زرمهر با آن زن درباره دخترش سخن گفت و به او اندرز داد که او را به کواذ بدهد. زن این سخن با شوهرش بگفت و زرمهر زن و شوهر را پیوسته به آن وادار همی کرد و به آن چه آرزوی شان بود نوید همی داد تا تن در دادند و دختر را که "نیوان دخت" نام داشت به کواذ دادند. کواذ همان شب با آن دختر بخفت و او انوشروان را از او بارگرفت». پس بنا به روایت طبری، مادر انوشیروان دختر یک اسوار (نظامی بالارتبه سپاه ساسانی) نیشابوری به نام نیوان دخت (به معنای دختر دلیر) بوده است.

 

 

 

چهره خسرو انوشیروان، چنان که از نقش این سکه بر می آید:

 

 

کاملا ایرانی است، پس چه گونه می توان به وقاحت تمام او را پادشاهی نیمه زردپوست اطلاق کرد؟(ریش انبوه و بینی غیرپهن و چشمان درشت..) همه دیگر ادعای مهران بهاری نیز بدین سان فاقد هر گونه سندی و مدرکی است. این ادعا بی بنیان و خودساخته که انوشیروان با يارى ٣٠ هزار جنگاور زردپوست آغ هون٬ مزدك و پيروان وى را كشت منشایی جز تخیلات فربه مهران بهاری ندارد. زیرا که نه قومی به نام آغ هون وجود دارد و نه هفتالیان زردپوست هستند...

 

 

 

بنابراین مهران بهاری هرگز نمی تواند ثابت کند که خسرو انوشیروان نیمه زردپوست بوده است و حتا نمی تواند ثابت کند که هرمزد به اصطلاح ترکزاد با آن ریش انبوه و چشم درشت، که هیچ فرقی با ساسانیان پیش و پس از خود ندارد، زرد پوست بوده است. ظاهرأ نسب هرمزد چیزی بین نژاد ایرانی ساسانی و نژاد خاقان بوده است. اما سرزمینی که خود خاقان ترک از آن برخاسته و بر آن حکومت می کرد دارای مردمان گوناگونی از تبار ایرانی و هندی و سکایی و سغدی و تخاری بوده است و از این لحاظ هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد خود خاقان هم تبار خالص ترکی داشته است. در عین حال، هیچ مدرک موثقی که گواه زیستن گروه های ترک در ایران ساسانی باشد، در دست نمی باشد.

 

آشکار است که بر اساس یک سنت دیرین نسب فرد را بر اساس پدر به شمار می آورند و اگر بر اساس مادر بخواهیم نژاد یا تبار کسی را مشخص کنیم می بایست صفویان و عباسیان و عثمانیان را هم ترک- ایرانی- یونانی، عرب-ایرانی- ترک، و ترک- اسلاو- یونانی به شمار آوریم. اغلب خلفای نخستین عباسی مادرانی ایرانی داشتند. ازدواج خسرو انوشیروان با یک شاهدخت ترک باعث نمی شود که سلسله ساسانیان آلتایی- ایرانی شود، چه را که ایرانی بودن نژاد و فرهنگ و آیین و زبان و خلاصه هویت ساسانیان به واسطه ازدواج با یک زن ترک (که معلوم نیست خالص بوده است یا نه) دچار خدشه نمی شود. اما اگر بخواهیم به شیوه پان ترک ها بیاندیشیم، آن گاه دیگر نباید سلسله های عثمانی و صفوی و... را ترک بدانیم، چه رسد به غزنویانی که در صدد پیوند دادن خود به دودمان ساسانی بودند و در این جهت حتا شجرنامه های جعلی ساختند! مهران بهاری حتا فرق خاندان و سلسله ساسانی را نمی داند و گمان می کند که «خاندان ساسانی» نیز به سبب ازدواج های برون قومیٍ «سلسله ساسانی» نیمه ترک شده بود، حال آن که خاندان ساسانی واحدی بسیار بزرگتر از سلسله ساسانی بوده است. ازدواج خسرو انوشیروان با یک شاهدخت رومی هم باعث نیمه رومی شدن خاندان ساسانی نمی شود. در حالیکه مهران تنها یک نمونه از این ازدواج ها را می اورد ساسانیان بیشتر با خاندان های رومی ازدواج کرده اند و اگر یک پان رومیست همانند پان تورکها وجود داشت، این پان رومیست همه خاندان ساسانی را رومی خوانده بود. همچنین بهاری هیچ سندی برای یاوه خود درباره قباد و ازدواج وی با زنبق نمی آورد! 

 

دیگر سخنان مهران بهاری درباره دولت گوگ ترک کاملا بی سند و خودساخته است و تنها موجب تمسخر خوانندگان می شود. برای نمونه، این فرد ادعا می کند که : «سابار ويا ساوار: نام يكى از گروههاى تركى باستان در آذربايجانּ همچنين نام شخص نيز بوده است».

 

که این ادعایی بدون سند و به کلی بی بنیان است. و یا در جای دیگر ادعا می کند که نام آغاجری در کتیبه های ساسانی آمده است!!

 

و یا می نویسد:

 

«در دوره ساسانى بويژه گروههايى از مناطق روستايى و شبانى آذربايجان متشكل از تركان ساراقور٬ بلغار٬ خزر٬ سابير٬ ان اغور٬ اوقور٬ بارسيل٬ كنگر٬ آغاچرى٬ هون٬ بون تورك٬ پچنك٬ آوار٬ قپچاق ٬ يازير٬ ּּּּ بود». آشکار است که پان ترک ها به سبب در دست نداشتن هیچ سندی برای ترک تبار ساختن مردم آذربایجان در دوران ساسانیان، به اظهار دروغ هایی چنین شاخ دار و کریه روی آورده و انبوهی قوم نامربوط ترک و غیر ترک را به آذربایجان سرازیر کرده اند! هیچ سندی موجود نیست که نشان دهد قوم هایی مانند قپچاق، که هیچ نامی از انها در منابع پیش از اسلام نیامده است در آذربایجان سکونت گزیده اند و نیز هیچ منابعی وجود ندارد که بلغارها در آذربایجان ایران سکونت داشته اند. خزرها نیز صاحب یک امپراتوری چندقومی در شمال دریای مازندران بودند اما هیچ سندی وجود ندارد که آشکار سازد خزرهای یهودی یا بلغارهای اروپایی ساکن آذربایجان ایران بوده اند، در حالی که می دانیم اغلب آنان با ساسانیان در جنگ و ستیز بودند و آذربایجان جزء قلمرو حکومت ساسانیان بود. مسخره تر از همه اشاره به گروه پچنک ها است که در زمان ابوریحان بیرونی هم در آسیای میانه و نه در آذربایجان ساکن بودند! چه گونه می توان ادعا کرد که منطقه آذربایجان از دیرباز زیستگاه انبوهی از تیره های ترک بوده است در حالی که حتا یک سند نوشته شده به زبان ترکی از این منطقه و از این بازه زمانی به دست نیامده است اما در مقابل انبوهی کتیبه و نوشتار و سکه به زبان پهلوی و آتشکده زرتشتی از آذربایجان عهد ساسانی بر جای مانده است که همگی گواه ایرانی بودن این سرزمین اند. 

 

علاوه بر درباريان٬ روحانيان زرتشتى نيز از هرمزد دل خوشي نداشتندּدر ايران نابردبارى دينى با حاكميت دولت هخامنشى كه آيين زرتشتى را دين رسمى دولت خويش نمودند آغاز شده است٬ با اينهمه٬ دين دولتى و سياست دولتى آزار و سركوب سيستماتيك ديگرانديشان و معتقدان به آيينها و اديان مختلف (موسوى٬ بوديسم٬ براهمائى٬ مسيحى و مانوى) در دوره ساسانيان پديدار شده استּساسانيان به گونه اى از آئين ديرين ايرانيان هخامنشى يعنى نوعى زردشتىگرى باز گشته بودند و از مروجين خشك و متعصب اين مذهب شده٬ درصدد تحميل اين كيش به همه اتباع و مستملكات خود بر آمده بودند. در عهد ساسانيان بين دو دستگاه دين و دولت ارتباط محكمى ايجاد شدּطبقه و هيرارشى دينى٬ سيستم منظم آموزش دينى و درك استانداردى از دين با اصول و مفاهيم خاص خود ايجاد گرديدּ در اين دوره صنف متشكل روحانيت به تمام امور دينى و غير دينى دولت مداخله نموده و هر كس و گروه و انديشه اى كه مخالف درك استاندارد و تفسير رسمى آنان بود نابود شده ستּ

 

هرمزد چهارم٬ پادشاه ترك ساسانى٬ در صدد قلع و قمع روحانيون زرتشتى و محدود نمودن نفوذ و قدرت آنان در دستگاه دولتى٬ و مخالفت با آزار و اذيت معتقدان به ساير اديان و مخالفت با برخى از اصول و فرائض زرتشتى مانند ازدواج با محارم بر آمدּ او با خوشرفتارى و مدارايى كه نسبت به مسيحيان در امپراتورى خويش نشان مىداد خشم روحانيون زرتشتى را برانگيختּ و هنگامى كه موبدان زرتشتى از وى خواستار آزار و تعقيب مسيحيان شدند٬ چنين پاسخ داد كه تخت و دولت تنها زمانى مصونيت خواهند داشت كه خوشبختى هر دو دين رعايت شودּ

 

دروغ های وقیح مهران بهاری پایان ناپذیر است: هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد هخامنشیان آغازگر نابردباری دینی بودند و دین زرتشت را رسمی و همگانی ساخته بودند. هیچ مدرکی در دست نیست که ثابت کند شاهان ساسانی می خواسته اند دین خود را بر اتباع خویش تحمیل کنند؛ چنان که مسیحیان صاحبان دومین دین بزرگ در ایران بودند. پیش از هرمزد چهارم نیز بسیاری از شاهان ساسانی (مانند نرسه، هرمزد دوم، یزدگرد یکم و خود انوشیروان) موضعی مداراجویانه در قبال اقلیت های دینی کشور داشتند. هیچ سندی در دست نیست که نشان دهد هرمزد چهارم درصدد برانداختن برخی آیین های زرتشتی و به ویژه رسم ازدواج با خویشان بوده است. پان ترک ها به سبب انحطاط عمیق اخلاقی خود، هیچ باکی از گفتن سترگ ترین و پلیدترین دروغ های ممکن ندارند.

 

 یکی دیگر از شگردهای مهران بهاری در این مقاله خود، بازی با واژه ترکزاد است. ترکزاد در ادبیات فارسی معنی شخصی را می دهد که از مادر ترک و پدر ایرانی زاده باشد. اما پان ترک ها با« ترک اغلو» خواندن هرمزد چنین می خواهند وانمود کنند که پدر هرمزد، یعنی خسرو انوشیروان نیز ترک تبار بوده است، در حالی که معلوم شد نه هفتالیان زردپوست بودند و نه خسرو انوشیروان پیوندی با ترکان و یا هفتالیان داشته است.

 

شاعر نژادپرست فردوسى٬ در باره هرمزد ترکزاد که نفوذ ترکان و فرهنگ تركى را در دولت و جامعه ساسانی افزايش داد و به مخالفت با درباريان و اعيان و اشراف و روحانيت و سنن زرتشتىاى مانند ازدواج با محارم برخاست چنين مىگويد:

 

بدو گـفـت بـهرام کاي ترك زاد ٬ بـه خون ريختن تا نباشي تو شاد

 

تو خاقان  نژادى٬ نـه از کيقـباد ٬ کـه کـسري تو ر اتاج بر سر نهاد٬

 

 سخن بس کن از هرمز ترك زاد٬ که اندر زمانه مباد آن نژاد!

 

به همه حال اقدامات و تدابير هرمز تركزاد٬ به همراه آشفتگىهاى ناشى از جنگهاى درازمدت٬ ناخشنودىاى عظيم در ميان طبقات حاكمه ايجاد نمود كه منجر به توطئه ها و خونريزىهاى بسيار و در نهايت سبب گرفتاري و مرگ هرمز چهارم گرديدּدر دربار٬ درباريان و اعيان و روحانيت زرتشتى و بهرام چوبين به توطئه برخاستندּشورشى برپا شد٬ هرمز از تخت عزل و به سرعت توسط پارتيزانهاى فرزند خويش٬ و بستام (ويستاهم) نخست كور و سپس به قتل رسيدּ(بوسات٬ باسات به تركى به معنى سلاح٬ زره و حفاظ است)ּ مقامات عالى دولتى عزل شدند و پسر هرمز٬ خسرو دوم معروف به " خسرو پرويز " شاه اعلان گرديد (وى نيز نيمه زردپوست و از مادرى هپتاليت و آغ هون بود)ּبدين ترتيب زندگي و سلطنت" هرمز چهارم"٬ بيست و دومين شاهنشاه سلسله ساساني پايان يافتּ با عزل هرمزد چهارم بنيانهاى دولت ساسانى متزلزل شدּ

 

 

 

در شاهنامه فردوسی بزرگ، که مهران بهاری به شیوه ای ننگین او را نژادپرست می خواند، اما می دانیم که او از نزد خود چیزی را به متن اصلی شاهنامه نیافزوده است، توصیفات مثبتی نیز درباره هرمزد یافته می شود:

 

به بالا بلند و به بازو ستبر / به مردی چو شیر و به بخشش چو ابر

 

سیه چشم و پرخشم و نابردبار / پدر بگذرد، او بود شهریار

 

فراوان ز گنج پدر برخورد / بسی روزگاران به بد نشمرد (شاهنامه فردوسی، جلد هشتم، انتشارات ققنوس، 1378، ص 1855).

 

خوب است اینجا به طور مختصر نظر سه سخنور ایرانی را درباره ترکان بیاوریم. شگفتا که پان ترکیست ها این شاعران ایرانی و پارسیگو را سعهی میکنند به سود خود مصادره کنند:

 

 

 

قطران تبریزی درباره ترکان می سراید:

 

چه ارزد غدر با دولت چه ارزد مکر با دانش // اگر چه کار ترکان هست مکاری و غداری

 

 

 

 

 

خاقانی شیروانی می سراید:

 

آشنای دل بيگانه مشو / آب و نان از در بيگانه مخور

 

 نان ترکان مخور و بر سرخوان / با ادب نان خور و ترکانه مخور

 

 

 

خون خوری ترکانه کاین از دوستی است//
خون مخور ، ترکی مکن ، تازان مشو //
کشتیم پس خویشتن نادان کنی//
این همه دانا مکش ، نادان مشو//

 

 

 

نظامی گنجوی می سراید:

 

تُرکی صِفَت وَفای ما نيست // تُرکانِه سُخن سِزای ما نيست// آن کز نَسَبِ بُلَند زايد// او را سُخن بُلند بايد// به نِفرين تُرکان زَبان بَرگُشاد // که بی فِتنِه تُرکی زِ مادَر نَزاد//زِ چينی بِجُز چينِ اَبروُ مَخواه //ندارند پِيمان مردم نِگاه // سُخن راست گُفتند پيشينيان // که عَهد و وَفا نيست در چينيان // همه تَنگ چِشمی پَسنديده اند// فَراخی به چَشمِ کَسان ديده اند// خبر نی که مهر شما کين بُوَد// دل تُرکِ چين پُر خَمُ و چين بُوَد// اگر تُرکِ چينی وَفا داشتی // جهان زيرِ چين قَبا داشتی

 

 

 

و این دو شاعر (خاقانی و نظامی) فردوسی بزرگ را چندین بار ستاییده اند. برای نمونه از خاقانی: شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم// نکته ای کز خاطر فردوسی طوسی بود// زادگاه طبع پاکش جملگی حوراوش اند// زاده حوراوش بود چون مرد فردوسی بود//

 

 

 

و نظامی گنجوی گوید: سخن گوی پیشینه دانای طوس// که آراست روی سخن چون عروس//

 

 

 

 همانطور که استاد شهریار هم دست کم سه شعر ستاینده درباره فردوسی دارد.

 

 

 

در آن زمان ترکها (به مفهوم نژاد زرد یعنی ترکان اصیل) اقوامی غارتگر و مهاجم بودند و به یقین چنین حرکاتی در ذهن ایرانیان و ملت های متمدن تر باعث به وجود آمدن دیدگاهی منفی درباره ترکان در ادبیات آنان گشته است.

 

 

 

اما این ادعا که خسرو پرویز نیمه زردپوست و از مادری هفتال بوده، دروغی محض و جعلی مطلق است. چنین ادعای بی بنیان و مضحکی را در هیچ سند و منبع تاریخی نمی توان یافت. اما بدیهی است که در تاریکخانه ذهن پان ترک ها شرور هر چیزی را می توان تولید کرد و هر حقیقتی را می توان قلب نمود! دایی های او به نام بندویه و بستام که پسران شاپور و نوه خربنداد (کربنداد) و از طبقه سپهبدان و با ریشه اشکانی هستند، بسیار یاد شده است (برای نمونه دینوری- صفحه 107) و پیداست افرادی ایرانی هستند. دایی ها خسرو پرویز، و در نتیجه مادر او، فرزندان شاپور پسر خُربنداد بودند و خاندان آنان، که "سپاهبد" نام داشت، از تبار اشکانیان بود. اساسا ساسانیان با هفتال ها دشمن و همواره در حال نبرد بودند. همچنین همه منابع بر این نکته تایید می کنند که دوران اوج ساسانیان با خسرو انوشیروان به پایان رسید و بنابراین مهران باز طبق معمول از خود دروغهای بی سند ساخته است.

 

 

 

اما چیزی که برای خوانندگان خنده دار است این است که با وجود همه پندها و آموزه های اخلاقی دین زردشت و سخنان حکیمانه خسرو انوشیروان و تمدن بزرگی که ایرانی ساسانی داشته است، پان ترک ها تنها به موضوعی چسبیده اند که در زمان و مکان امروزی ناپسند دانسته می شود، یعنی ازدواج با خویشان نزدیک. در حالی که اقوامی مانند ایلامی و کاسی و اعراب جاهلیه و مصری های کهن و ... دارای سنت ازدواج با خویشان همخون بودند، اما پان ترکیست ها از سر درماندگی و تهی دستی، برای حمله و هجمه به دولت ساسانیان بر روی این موضوع انگشت نهاده اند.

 

 

 

به ناچار ما برای آگاهی خوانندگان به نمونه هایی از خباثت و پلیدکاری پادشاهان ترک و قبیلهای غز و بشقرد و غیره اشاره خواهیم کرد. در دین زردشتی امردبازی و همجنسبازی و لواط سخت محکوم است و از این لحاظ دین زردشتی از ادیان های دیگر هم سختگیر است (برای نمونه به ارداویراف نامه نگاه کنید). اما عمل بچه بازی و امردبازی و لواط امری معمول بین پادشاهان ترک و قبیله های غز و بشقرد و غیره بوده است و ما چند نمونه از آن ها در پایان این مقاله ذکر خواهیم کرد.

 

 

 

مادران بسيارى از شاهان ساسانى٬ شاهزاده هاى قوم و خاندان زرد پوست هپتاليت-آغ هون بوده اندּ برخى از منابع آغ هونها را ترك٬ برخى ديگر مغول و گروهى نيز ايرانى زبان شمرده اند٬ اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اندּ از اينرو خاندان ساسانى به لحاظ تبارى بشدت آميخته و خاندانى آلتائى-ايرانى و بىشك نيمه زردپوست استּ افزون بر آن برخى از شاهان و بزرگان خاندان ساسانى و به طور مشخص٬ هرمزد چهارم ويا فيروز سوم از سوى مادر خالصا ترك مىباشندּاينگونه حكمداران در زمره نخستين حكمرانان ترك بومى دولتهاى حاكم بر ايران شمرده مىشوندּ

 

آن چه به طور محقق از منابع تاریخی بر می آید آن است

دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
alternative

مطالب مرتبط

دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان
دیدگاه پان​ترک ها در رابطه با ساسانیان و هفتالیان

     نقشهٔ هیاطله یا هپتالیان، در حدود سال ۵۰۰ میلادی .     «پاسخی به یک ​مقاله پان​ترکیست در رابطه با ساسانیان و هفتالیان»       راست بگو و هرچه را در توان داری در تيرت بنه و بلندتر پرتاب كن، فضيلت ايرانی اين است! (نيچه)        «كسي كو...

کتاب دده قورقود
کتاب دده قورقود

صفحهٔ اول دست‌نوشته قصه‌های دده قورقود در موزه درسدن. بر روی این صفحه آمده که این قصه‌ها به زبان طایفهٔ اُغوز است. کتاب دَدَه قورقود (به ترکی استانبولی: Dede Korkut یا Korkut Ata) (به ترکی آذربایجانی: Dədə Qorqud) دده‌قورقود؛ به زبان...