ایران پس از شهریور ۱۳۲۰، کشوری آشفته و ناامن با مردمی پریشان حال بود، ایران گرفتار فلاکت های جنگی شده بود که داشت در دور دست اتفاق می افتاد. با آمدن نیروهای روس و انگلیس و آمریکا، شاهی خودکامه یکروزه از اریکه قدرت افتاده بود و ارتش یک شبه مثل آواری فروریخته بود. سران ارتش تسلیم شده بودند و افسران و صاحب منصبانی که به طرفداری از آلمان نازی شهرت داشتند از ترس آن که مبادا به چنگ نیروهای متفق بیفتند از همه سو گریخته بودند. از یک سو با آمدن متفقین و ارسال مواد غذایی کشور به سوی جبهه ها، مردم گرفتار قحطی و گرسنگی و بیماری های همه گیر شده بودند و از سوی دیگر با برچیده شدن حکومت رضاشاه مطالبات انباشته شده مردم چون زخم هایی کهنه دهان گشوده بود. کسانی که زمین های شان را رضاشاه غصب کرده بود ملی خواستند املاک خود را پس بگیرند، اقوام و عشایری که در دوران دیکتاتوری با خشونت سرکوب شده بودند اسلحه های خود را از زیر خاک ها بیرون کشیده بودند و خود مختاری می طلبیدن.
با پایان گرفتن جنگ، کنفرانس پوتسدام در چهارم اوت ۱۹۴۵ (۱۳ مرداد ۱۳۲۴) نیرو های متفقین را موظف کرد تا ایران را تخلیه کنند. نیروهای انگلیس و آمریکا تخلیه ایران را آغاز کردند اما شوروی برای بردن نیروهای خود علاقه ای نشان نداد. ناآرامی های شهرهای ایران و زد و خورد بین وابستگان حزب توده و مخالفانشان در ماه های شهریور و مهر به اوج رسید.
نقشه ای از اهداف شوروی برای چدت ساختن آذربایجان از ایران
در ۲۳ شهریور هیئت مؤسسان فرقه دموکرات آذربایجان تشکیل شد و سید جعفر پیشه وری به ریاست فرقه رسید و طی بیانیه ای خواستار خودمختاری آذربایجان شد. پس از استعضای صدرالاشراف در ۲۹ مهر ماه، نمایندگان مجلس شورای ملی به نخست وزیری ابراهیم حکیمی ابراز تمایل کردند دوازدهم آبان حکیمی وزرای خود را معرفی کرد و پانزدهم آبان اکثریت نمایندگان، غیر از فراکسیون حزب توده، به او رای اعتماد دادند.
در بیست و یکم آذر، پس از محاصره و اشغال تبریز توسط نیروهای فرقه دموکرات، جعفر پیشه وری با اعلام خود مختاری آذربایجان، وزرای کابینه خود را معرفی کرد و در بیست و چهارم همین ماه حزب دموکرات کردستان نیز به رهبری قاضی محمد، خودمختاری کردستان را اعلام کرد و در همه شهرهای کردستان به جای پرچم ایران پرچم استقلال کردستان برافراشته شد. لشکر سوم آذربایجان با نیروهای فرقه دموکرات آذربایجان درگیر شدند و شکست خوردند. دولت از تهران نیروی کمکی به آن سو فرستاد اما نیروهای شوروی در شریف آباد قزوین جلوی آن ها را گرفتند.
در جریان اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین، روس ها آذربایجان را اشغال کردند. زمانی که جنگ جهانی اول به سال ۱۳۲۴ به پایان رسید و قرار شد تا انگلیسی ها و روس ها همزمان ایران را ترک کنند، روس ها به تکاپو افتادند تا پیش از رفتن، جای پایی برای خود در ایران ایجاد کنند یا دست کم امتیاز اقتصادی سیاسی مهمی به دست آورند. آنان در تهران و شهرهای مختلف، به تقویت حزب توده پرداخته و در آذربایجان و کردستان هم از فرقه دموکرات حمایت کردند.
داستان از آنجا آغاز شد که سیدجعفر پیشه وری که سابقه طولانی در پیوستگی و همکاری با روس ها و سازمان های سیاسی و اطلاعاتی آنان داشت، در انتخابات مجلس چهاردهم از تبریز یعنی حوزه تحت نفوذ روس ها انتخاب شد؛ اما نمایندگان مخالف وی که اکثریت را داشتند، اعتبار نامه وی و برخی دیگر از نمایندگان وابسته به روس ها را رد کردند. به دنبال آن پیشه وری در اوائل شهریور سال ۲۴ وارد تبریز شد و با تأکید بر زبان ترکی و طرح نوعی حکومت خود مختار برای آذربایجان، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. چند روز بعد در میانه شهریور سال ۱۳۲۴ به کمک همفکران خود در تبریز، فرقه دمکرات را تأسیس کرد و به تدریج نفوذ خود را در سایه حضور روس ها در این شهر گستراند. این اقدامات با توجه به اوضاع بد تهران و از هم گسیختگی هایی که در نظام اداری و دولتی کشور از پس از شهریور بیست فراهم آمده بود، نتیجه داد و به حذف سلطه دولت مرکزی در آذربایجان و زنجان و تحکم فرقه دمکرات در آذر ۱۳۲۴ منجر شد.
در اصل، رهبران فرقه دموکرات شماری از آذربایجانی های مقیم قفقاز بودند که در آنجا تحصیل کرده و تحت تأثیر آموزه های کمونیستی قرار گرفته بودند. این افراد که نوعا به عنوان مهاجر شناخته می شدند، کسانی بودند که از چند سال پیش از سقوط رضاخان، به عنوان تبعه خارجی از روسیه بیرون رانده شده بودند. بسیاری از آنها طی سالها در روسیه آموزش دیده و در مدارسی که سخت تحت تأثیر اندیشه های کمونیستی بود، تحصیل کرده بودند. گفتنی است که برخی از رهبران فرقه دموکرات از سالها پیش در تشکیل حزب کمونیست در ایران نقش داشته و حتی مسؤلیت هایی در جنبش جنگل داشتند. همچنین ناگفته پیداست که نخستین سوسیالیست ها و کمونیست های ایران مانند دکتر ارانی هم به رغم تحصیل در اروپا، از دیار آذربایجان بودند که از همان آغاز تحت تأثیر تبلیغات کمونیستی قرار داشت و این ناشی از همسایگی آنان با منطقه قفقاز بود. در زمره برجستگان این افراد که فرقه دمکرات آذربایجان را بنیاد گذاشت، باید از سید جعفر پیشه وری فرزند سید جواد یاد کرد.
سید جعفر پیشه وری
سید پیشه وری در اصل از سادات (روستای زاویه) خلخال و از کمونیست های قدیمی و آموزش دیده بود. پیشه وری در سال ۱۲۶۷ به دنیا آمد. در سال ۱۲۸۳ به باکو رفت و تا انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ در آنجا بود. وی در بادکوبه در مدرسه اتحاد ایرانیان به شغل معلمی اشتغال داشت. یکسال پس از انقلاب اکتبر، در سال ۱۲۹۷ با ارتش سرخ به ایران بازگشت و به نام سید جعفر بادکوبه ای معروف شد.
جعفر پیشه وری -میرزا کوچک خان جنگلی
وی در سال ۱۲۹۹ وزیر کشور جمهوری گیلان به فرماندهی میرزا کوچک خان بود. پس از فرونشستن حرکت جنگل به روسیه رفت و در سال ۱۳۱۵ به ایران برگشت. مدتی بعد به کاشان تبعید شد و در عفو عمومی سال ۱۳۲۰ آزاد گردید. پیشه وری پس از آن به تهران آمد و به انتشار روزنامه آژیر پرداخت. همانگونه که گذشت وی در دوره چهاردهم مجلس – زمانی که ایران زیر سلطه اجانب بود . به نمایندگی از تبریز انتخاب شد؛ اما در تهران اعتبارنامه اش رد گردید. از آنجایی که حزب توده نفوذگسترده ای در آذربایجان نداشت، پیشه وری فرقه دموکرات را که همان حزب توده، اما با گرایش های قومی و منطقه ای بود، تأسیس کرد.
صبح روز سوم سپتامبر ۱۹۴۵ (۱۲ شهریور ۱۳۲۴) هنگامی که اهالی شهرهای آذربایجان از خواب برخاستند اعلامیه هایی را به زبان ترکی مشاهده کردند که به دیوارها چسبانده شده بود. این اعلامیه از تأسیس فرقه دموکرات آذربایجان خبر می داد و هدف های فرقه در آن تشریح شده بود.
این اعلامیه که حدود هشتاد نفر از تجار، مالکین، فعالان سیاسی، روشنفکران، کارگران، دهقانان و روحانیون آن را امضاء کرده بودند. به زودی در شهرهای تهران، خراسان، مازندران و گیلان پخش شد. در این اعلامیه آمده بود:
آذربایجان که در طول تاریخ به عنوان پرچمدار آزادی شناخته شده دیگر نمی تواند تحت ستم و فشار حکومت مرتجع تهران باقی بماند و باید آزاد گردد. آذربایجانی که در گذشته از فرهنگ درخشانی برخوردار بود نمی تواند از بیسوادی رنجور باشد. خلق آذربایجان زبان زیبای مادری خود را دارد. آذربایجان باید با این زبان در مدرسه تحصیل کند و در ادارات بنویسد. ثروت های بیکران آذربایجان باید به خودش تعلق داشته باشد. باید در آذربایجان صنایع توسعه یابند و یک کشاورزی متحول به وجود آید. کارگر نباید بیکار و دهقان بی زمین باقی بماند. آذربایجان باید در همه زمینه ها آزاد و آباد گردد.
این حزب به نوعی سوسیالیسم ترکی – آذری معتقد بود. پیشه وری با تشکیل این فرقه در سال ۱۳۲۴ تحت حمایت روسها که نیمه شمالی ایران را در اختیار داشتند قرار گرفت و در آذر سال ۲۴ توانست بر آذربایجان تا زنجان تسلط یابد. پیشه وری خود را رئیس الوزراء دولت ملی خوانده، کابینه تشکیل داد و یک مجلس ملی ایجاد کرد.
با مسلح شدن اعضای فرقه دموکرات، گامهای نهایی برای اجرای نقشه طرح شده در مسکو برداشته شد. در ۲۸ آبان گروه های مسلح فرقه با چند کامیون وارد اردبیل شده به محض ورود، سیم های تلگراف و تلفن شهر را قطع و از خروج اشخاص از شهر ممانعت کردند. همچنین با گماردن عده ای مسلح بین راه به بازرسی اتوبوسها و عابرین پرداختند. پاسگاه ژاندارمری شهرستان های نیر و نمین نیز روز ۲۸ آبان خلع سلاح گردیدند و طبق شایعات جاری که خالی از واقعیت هم نبود «در نظر دارند ۲۹ ماه جاری ادارات دولتی بخشها و شهرداریهای آذربایجان را متصرف شده از دولت مرکزی قطع رابطه نمایند.» هر لحظه احتمال سقوط آستارا وجود داشت؛ زیرا شهربانی نیرو و تجهیزات کافی در این منطقه نداشت و «اگر از رشت یا نقاط دیگر کمکی نرسد مقاومت کافی نخواهد بود.» در ادامه خاطر نشان شد که «سیم اردبیل نیز قطع شده است. سرانجام آستارا نیز در ۵ آذر با یورش نیروهای مسلح فرقه دموکرات و حمایت ارتش سرخ سقوط کرد.
ارتش سرخ در اردبیل با جلوگیری از حضور نیروهای تیپ در سطح شهر این فرصت را به اعضای مسلح فرقه داد که ژاندارمری و شهربانی اردبیل را وادار به تسلیم نمایند. پس از آستارا، نمین به تصرف فرقه درآمد. در زنجان نیز فرقه، گروهان ژاندارمری را محاصره کرد. پیش بینی می شد که در ششم و هفتم آذر، قزوین نیز اشغال شود «زیرا دمکراتها کاملا از طرف مأمورین شوروی پشتیبانی می شدند». با استقرار اعضای فرقه در زنجان، از حرکت آذوقه و دو هزار رأس گوسفند به تهران جلوگیری گردید ومأموران اطلاعاتی شوروی کنترل ایستگاه راه آهن را به دست گرفتند. روز چهارم آذرماه، سروان میرفخرایی فرمانده گروهان زنجان، توسط اعضای فرقه دستگیر و زندانی شد. با مقاومت وی در تحویل سلاحهای ژاندارمری به فرقه، فرمانده ارتش سرخ مستقر در زنجان همراه مهاجرین مسلح به خلع سلاح نیروهای ژاندارمری پرداختند.
با شروع حرکت مسلحانه توسط فرقه، شوروی ها از هرگونه تلاش نیروهای دولتی جهت برقراری نظم جلوگیری می کردند. در مدت سه هفته سراسر آذربایجان به تصرف فرقه دموکرات درآمد و در این میان در کنار فجایع بی شمار ماجرای کشتار ۲۲ نفر از مأموران ژاندارمری سراب شهرت بسیاری یافت. در کتاب «طوفان در آذربایجان» در این باره می خوانیم:
زمانی که دمکرات ها در سراب قیام می کنند ستوان یکم پیاده امامقلی ضیایی مهر به اتفاق ستوان سید علی فاطمی همراه ۲۲ ژاندارم جلوی آنها می ایستند و پنج ساعت مقاومت می کنند، پس از اینکه ژاندارم ها کشته می شوند ضیایی و فاطمی به دست افراد فرقه می افتند. فردا آن روز هردوی آنها را به روستای مهین (از روستاهای سراب) برده تیرباران می کنند. و ضیایی را با طناب به درخت بسته بدن او را با اره قطعه قطعه میکنند و هر دو را همان جا خاک می کنند.
حسنلی نیز براساس اسناد محرمانه آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی واقعه را چنین گزارش می کند:
تا یازدهم سپتامبر (۲۰ آذر ۱۳۲۴) تمامی آذربایجان تحت کنترل فرقه دمکرات بود. مراغه، سراب، بستان آباد، مرند و صوفیان به وسیله فدائیان آزاد [اشغال مسلحانه] شده بود. تبریز در محاصره بود و ارتباط لشکر با تهران و سایر نقاط قطع شده بود. آخرین کارهای تدارکاتی برای افتتاح مجلس ملی به فرموده استالین و تشکیل حکومت ملی کمونیستی در جریان بود. میرجعفر باقراوف نظامنامه داخلی مجلس را برای تصویب استالین، مالنکف و بریا به مسکو فرستاد.
گزارشهای موجود که بر اساس آنها به روند حوادث پرداخته شد، هرچند کامل و از همه شهرهای آذربایجان نبود _ به ویژه تبریز که خود موضوع مفصل پژوهش دیگری است که در دست انجام است _ با این حال این واقعیت مسلم کاملا آشکار شد که بدون تجهیز و تسلیح و حمایت همه جانبه ارتش سرخ و مأموران اطلاعاتی و امنیتی شوروی، برپایی این حرکت تجزیه خواه ممکن نبود. ضمن آنکه برخی از هواداران و دلدادگان فرقه و حزب توده از «قیام مردم آذربایجان در دوره پیشه وری» دم می زنند و مدعی می شوند که ماجرا یک حرکت ملی و حکومت، یک حکومت ملی است!
اگرچه با سقوط آذربایجان، گزارش هایی که قبلا توسط شهربانی، ژاندارمری و یا استانداری و فرمانداری تهیه و ارسال می گردید، قطع شد ولی از فعالیتهای فرقه در شهرهای همجوار چون قزوین، تاکستان و همدان گزارشهایی می رسید که از ارتباط فرقه دمکرات و حزب کومله، درگیریهای پراکنده با نیروهای دولتی، ناامنی راه ها توسط اعضای فرقه دموکرات و توزیع اسلحه بین اعضای حزب توده در شهرهای دیگر حکایت داشت.
تشکیل کنگره آذربایجان
در تاریخ ۳۰ / ۲۹ آبان ماه ۱۳۲۴ کنگره ملی. که پیشه وری از نمایندگان شهرستان تبریز و شهرستان های آذربایجان دعوت کرده بود. اعلامیه ای به دولت مرکزی ایران و کشورهای امریکا، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه، و چین مخابره نمود و ضمن أن اقدام به تجزیه ایران را انکار کرد. وی خود را خواهان رژیم دموکراسی دانست و متذکر شد که:کنگره آذربایجان | از آغاز تا پایان فرقه دموکرات آذربایجان
ملت آذربایجان در امور اجنماعی و ادای مالیات عادلانه. با فرستادن نمایندگان خود به مجلس شورای ملی، شرکت خواهد نمود. ولی در عین حال اعلام می نماید که ملت آذربایجان مانند سایر ملل عالم حق دارد برای اداره امور ملی و داخلی خود، با مراعات استنلا و تمامیت ایران، حکومت ملی و محلی تشکیل دهد و این حکومت براساس دمکراسی استوار شود. بالاخره به زبان ملی خود علاقمند است و تحمیل زبان دیگر را جائز نمی داند.
این اعلامیه به امضای پیشه وری، رفیعی، دکتر جاوید و چندی دیگر از اعضا رسیده بود و به پادگان لشگر تبریز تسلیم گردید. در این شرایط استاندار با هواپیما به تهران باز گشت و پادگان آذربایجان غربی و مراغه پس از مقاومت چند روزی تسلیم شدند.
غائله آذربایجان و مجلس چهاردهم شورای ملی
در آن سال های پر آشوب مجلس چهاردهم شورای ملی وظیفه سنگینی برعهده داشت. اما در غیاب احزاب سیاسی و بحران های متعدد سیاسی در کشور امور کار چندانی نمی توانست از پیش ببرد. قوام نیز به این موضوع اشاره داشت و نظام مشروطه بدون احزاب منضبط را خانه ای بدون سقف می دانست.
هر چند نگاه کلی به جریان برخورد مجلس با بحران آذربایجان ناامید کننده به نظر می رسد و گزارش های نخست وزیری به مجلس نمود بارز درماندگی نظام سیاسی است اما گاه تک مضراب های مجلسیان وقت در نُطق هایی متعدد تبدیل به روزنه امید می شود.
حکیمی به عنوان نخست وزیر گزارش مبهم و بی اهمیتی در خصوص اوضاع جاریه در آذربایجان بصورت شفاهی تقدیم مجلس کرده و از تصمیم خود برای سفر به مسکو جهت مذاکره با اولیای دولت شوروی خبر داد. تصمیمی که مورد استقبال مسکو قرار نگرفت. اما در این میان نُطق سردار فاخر در مجلس ملی بسیار شنیدنی در ادامه نیز به منظور آشنایی بیشتر با مواضع و دیدگاه مجلس چندی از خطابه هایی که در مجلس ملی در مورد غائله آذربایجان ایراد گردیده را خواهیم آورد.
نُطق سردار فاخر در رابطه با پیشینه ی فرقه دموکرات در ۵ مهرماه ۱۳۲۴:
دولت ساعد مورد استیضاح آقای مهندس فریور فرار گرفت، بنده با اینکه دوستی چندین ساله با آقای ساعد داشتم و ایشان را مرد باشرف و وطن پرستی میدانم از دادن رأى امتناع کردم و همینطور وقتی که جناب آقای دکتر مصدق بیاناتی اظهار فرمودند که منابع ثروت این کشور را نباید بدست دیگری داد و باید بدست ایرانی استخراج شود (مخالفت به دادن نفت شمال به شوروی) بدون تردید با طرح ایشان موافقت کردم.
چندی پیش هم آقای دکتر کشاورز همانطور که اظهار داشتند در آن جلسه:
هر کس که بر ضد تمامیت ایران اقدامی بکند دارای شرافت نیست و دارای روح ایرانیت نیست …. بنده بانظر تحسین به ایشان نگاه کردم.
سردار فاخر راجب فرقه دموکرات چنین اضافه میکند:
چند روز قبل برای بنده از آذربایجان یک ورقه بعنوان بیانیه فرقه دموکرات ایران رسید ، آقایان به خوبی میدانند که بعداز خلع محمدعلی میرزا از سلطنت و سپری شدن دوره تزاری دو حزب قوی در ایران تشکیل شد یکی بنام دموکراتیکی و یکی به اسم اعتدال ، که هر دوی این احزاب در تحکیم مبانی مشروطیت ایران خدمات گران بهائی کرده اند ….
مخصوصا دموکرات ها، چون تشکیلات منظمی داشتند و افراد با ایمانی داشتند در مقابل مطامع بیگانگان جان فشانی ها و فداکارهای زیادی کردند …. وقتی که حقیقتا بنده مرام حزب دموکرات (بنیانگذار سلیمان میرزا اسکندری) آن روز را که در آذربایجان هم تشکیلات عظیمی داشت و منظور اساسی و هدف اصلی او حفظ استقلال و تمامیت ایران و اجرای اصول عدالت و آزادی و استقرار رژیم مشروطه بود با مرام وشعار این فرقه که امروز تشکیل شده مقایسه می کنم باین نتیجه میرسم که تا چه اندازه ممکن است افرادی رو به پستی و تنزل بروند !!!
اگر آقایان اجازه بدهند من دو جمله از این را قرائت می کنم:
آذربایجانیان میگویند طهران به درد ما نمیرسد! احتیاجات ما را نمی تواند تشخیص بدهد !، از فرهنگ ما جلوگیری میکند !. زبان مادری مارا تحقیر مینماید، نمی گذارد با هم میهنان خود با آزادی زندگی بکنیم، با وجود این ما از آنها قطع رابطه نمی کنیم؛ از قوانین کلی و عادلانه عمومی اطاعت خواهیم کرد در مجلس شورای ملی ودر حکومت مرکزی شرکت خواهیم نمود، زبان فارسی را مثل زبان دولتی در مدارس ملی هم ردیف زبان ملی خود تدریس خواهیم کرد ولی این حق را برای خود قائل هستیم که صاحب واختیار دار خانه خود باشیم و آن را مستقلا با سلیقه خود اداره بکنیم … این دست و زبان ها را باید قطع کرد .
آقایان : آذربایجان مهدآزادی است … و روح شهداء و راد مردانی که از این خاک پاک برخاسته اند و در راه استقلال کشور جانها نثار کرده و سرها داده اند، اکنون زیر خاک خفته اند باین قبیل عناصر ناپاک بادیده تحقیر و نفرت می نگرند و لعنت می فرستند … تمامی قطعات کشور عضو لایتجزای این کشور است … همه مانند حلقه های زنجبر بهم متصل هستیم … هردست جنایتکاری که بخواهد یکی از این حلقه ها را از زنجیر منفصل کند ( جمال امامی – او ایرانی نیست ).
لهجه های محلی ، زبانهای محلی از قبیل :
کردستانی – لرستانی – گیلانی – آذربایجانی سلب ایرانیت از ما نمی کنند … ما همه ایرانی هستیم …
در سایر نشست های آذرماه ١٣٢۴ مجلس نمایندگانی مانند محمد مصدق،صدر قاضی، دکتر عبده و… طی نُطق هایی به موضوع آذربایجان پرداختند. از جمله دکتر عبده در نشست ١٣ آذر در خصوص وضعیت منطقه و نگاه مردم آذربایجان گفت:
«سرنوشت آذربایجان با سرنوشت تمام نقاط مملکت مسلماً در طول تاریخ یکی بوده در طول سه هزار سال تاریخ مسلم ایران چه وقت آذربایجان تشکیل یک دولت مستقلی را می داده؟ (صحیح است) و چه وقت آذربایجانی تشکیل ملت مستقلی دادهاست؟ (صحیح است) آذربایجانی همیشه افتخار دارد که همیشه در سر آزادی در سر قشون یا در سر زمامداران ما بودهاست و امروز هم نخست وزیر ما یک نفر آذربایجانی است…
بنده شنیدم که این شاهسونها به چند نفر ژاندارم گفته بودند که ما از شما رضایت نداریم ولی اینقدر وطن پرست و مهین دوست هستیم که امروز از شما حمایت میکنیم، فردا که مملکت از قوای اجانب خالی شد آنوقت ممکن است با شما تصفیه حساب کنیم (صحیح است) این احساسات آذربایجانی است.این احساسات ایرانی است و ما آزادی را برای چه میخواهیم؟ آزادی را برای ایران میخواهیم آقا»
بیانات نخست وزیر (ابراهیم حکیمی) در مجلس شورای ملی در جلسه ۲۷ آذر ماه ۱۳۲۴ مطابق با ۱۸ دسامبر ۱۹۴۵، حکیمی نخست وزیر وقت سخنانی در مجلس ایراد نمود. از جمله متذکر شد:
ازچندی پیش به این طرف در آذربایجان از طرف عده معدودی نغمه هایی برخاست. ابن انغامی به نام اصلاحات به اقدامانی دست زدند که راه اصلاح را مسدود و بر عکس باعث بی نظمی شدید گردیده اند و اظهاراتی نمودند که بر خلاف قانون اساسی مملکت می بود و ممکن نمی شد که دولت به این قبیل مسائل ترتیب اثر دهد. ابتدا در نظر بود بلکه با رسائل مسالمت آمیز و نصیحت از طرف مأمورین دولت این اشخاص را. اگر علاقمند به مصالح کشور باشند. از این خیالات خام و ناپخته منصرف نمایم که امنیت در مملکت مختل نگردد و دولت بتواند به اصلاحات در تمام کشور دست بزند. متأسفانه این عده در اجرای مقاصد شوم و ناصواب خود اصرار وزریدند و وقتی دولت استاندار تازه ای به تبریز فرستاد. بازایستادگی کردند و مشغول نقشه های خود به ضرر تمامیت کشور و آسایش عمومی شدند. تا آنجا که بر خلاف صریح قانون اساسی مجلس ملی تشکیل داده و حتی اخیرا عده ای را به نام وزیر معرفی و ادارات دولتی را تصرف نموده و تجاهر را بجای رساندند که به قوای تأمینه دولتی نیز تعرض و دست اندازی کردند و می خواستند به عملیات خود رسمیت دهند. دولت اتخاذ تصمیم نمود و خواست پادگان های موجود در آن استان ها را تقویت کند و برای امدادی را از مرکز اعزام داشت. دولت شوروی مانع این اقدام شد و قوای اعزامی مدنی در شریف آباد ماندند. تا آنکه بعدا مجبور به بازگشت گردیدند.نیروی جزئی و غیر کافی مستقر در آن استان ها. آزادی عمل نداشتند و در نتیجه مأمورین دولت و عده قلیلی برای تأمین به دست بسته محصور شدند.
نخست وزیر به نطق خود ادامه می دهد و می گوید که:
با پشتیبانی مجلس شورای ملی از دولت های درست و متحد خود خواسته ایم. برای رفع این مشکلات اقدام نمایند. که نتیجه ادامه توقف نیروهای خارجی در ایران است. در مقابل خسارات طاقت فرسا و فداکاری هایی که از شروع جنگ تا کنون تحمل نموده ایم، توقع داریم نیروی خودشان را از ایران فرا خوانند. تا آزادی عمل را، که حق حاکمیت ما است. اعمال کنیم و تداببر متخذه دولتومأمورین دولتی را مانع نشوند. نخست وزیر به مغایرت تقاضای حکومت آذربایجان با مواد قانون اساسی وقت اشاره کرد. یادداشت هانی به دولت شوروی نگاشته شد و از طرف دولت انگلستان چگونگی خروج ارتش دولت شوروی استعلام گردید.
در این میان دکتر مصدق نطقی ایراد کرد در 28 آذرماه، در این نُطق محمد مصدق ضمن اشارات به اوضاع پریشان بعد از شهریور 20 و عدم رسیدگی به مطالبات مردم ایالات و همینطور علت تشکیل دولت های خودمختار و بررسی حقوقی دولت های خودمختار بر اساس قانون اساسی نطق مصدق بدین شرح است:
رفتار هیئت حاکمه سبب شد که مردم آذربایجان، همان استانی که نُه ماه استاندار نداشت. ناراضی شوند و عده قلیلی هم از عدم رضایت آنها استفاده نموده، دعوی خودمختاری میکنند.
من عرض نمیکنم که دولت خودمختار در بعضی از ممالک، مثل دول متحده امریکای شمالی و سوییس نیست ولی عرض میکنم که دولت خودمختار باید با رفراندوم عمومی تشکیل شود.
قانون اساسی ما امروز اجازه تشکیل چنین دولتی(خود، مختار) نمی دهد. ممکن است که ما رفراندوم کنیم.
اگر ملت رأی داد، مملکت ایران مثل دول متحده امریکای شمالی و سوییس دولت فدرالی میشود. هیچ نمی توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال باشد و یک قسمت دولت مرکزی باشد.
پیشنهاد مصدق در واقع مبتنی بود بر اراده عمومی در خصوص اعطای خودمختاری به یک منطقه از کشور،که اگر همه ملت رای بدهند (اشاره محمد مصدق به کافی نبودن رای یک منطقه برای حق خودمختاری برای تغییر در قانون اساسی، در کشور های مشروطه و دارای پارلمان تغییر در قانون اساسی باید با رای کل مردم کشور باشد نه صرفا یک منطقه) من مخالفت ندارم که نشان دهنده راضی نبودن شخص ایشان از فدرالیسم در عین حال دفاع از دموکراسی است.
آقای نخست وزیر گزارش واقعاتی را دادند که مردم همه میدانند که در استان سوم فرقه ای به نام دموکرات و مجلس شورایی تشکیل شده، وزرایی تعیین نموده اند. من نمی دانم آقای نخست وزیر غیر از این چه فرمودند و چه راه حلی پیشنهاد کردند که نمایندگان به جای این که از قرائت گزارش ایشان گریه کنند، اکثریت مجلس برای ایشان دست زد!
رویکرد انتقادی مصدق از کابینه و دولت حکیمی به این خاطر بود که کابینه حکیمی هیچ اقدامی برای حل فصل این وضعیت نابه سامان ارائه نکرده بود و هیچ اصلاحاتی برای آرام کردن اوضاع انجام نگرفته بود مصدق در نطق خود به شکایات مردم ایالات میپردازد و مورد انتقاد برخی از نمایندگان قرار میگیرد مصدق در جواب میگوید:
باید در این مجلس به شکایات رسیدگی شود، ملت باید حرفش را بزند، من نماینده ملت ایرانم، باید شکایاتشان را به عرض مجلس برسانم …
مصدق می افزاید: شما میخواهید مردم را ماًیوس کنید. مجلس باید رسیدگی کند، اگر شکایت کنند،اینطور میگویید، پس به کجا شکایت کنند؟
در ادامه مصدق به گزارش شکایات مردم میپردازد از رفتار ژاندارمری با کشاورزان و غارت خانه هایشان تا توقیف کردن ریش سفیدان توسط سروان مقدس و همینطور حمله مسلحانه به خانه کشاورزان و مجروح کردن انان در گزارش چنین آمده بود یک نفر بخاطر جراحات وارده کشته شده است بعد از گزارش شکایات مردم مصدق میگوید:
چرا مجلس شورای ملی نباید به این شکایات ترتیب اثر بدهند؟! اوضاع ادارات طوری است که هیچ کس نمیتواند اعتماد کند که کاری در آن جا از روی صحت و درستی تمام شود، از طریق انحصار، بعضی اشخاص منافعی می برند و زندگی مردم این مملکت، شاق و رقت بار شده است.
مصدق هشدار می دهد: آقایان مردم در همه جا شکایات دارند اگر این وضعیت تغییر نکند، طغیان برعلیه حکومت مرکزی در همه جا ظاهر می شود. آن روزی که آقایی بیاید و تمام مملکت را متجاسر قلمداد کند، معلوم نیست که دولت درکجا حکومت میکند.
با مردم آذربایجان که از مؤسسین بزرگ مشروطیت هستند و در وطن پرستی آنها تردید نیست، نباید جنگ کرد. عقیده من این است که باید با آن ها داخل مذاکره شد و رفع شکایت نمود و آنها را مطیع مرکز کرد.
کمیسونی بود در دوران اشغال ایران توسط متفقین و در اوج فعالیت های فرقه دموکرات آذربایجان، در ۲۵ آذر ۱۳۲۴ در مسکو و با حضور وزرای خارجه شوروی، انگلستان و آمریکا برگزار شد. برنامه این کمیسیون، شامل نوعی از فدرالیسم قومی و خودمختاری مناطق در ایران و تدریس زبانهای کردی، عربی و ترکی درمدارس و تمرکز زدایی کامل بود.
در کنفرانس وزیران خارجه آمریکا و شوروی و انگلستان در مسکو، «ارنست بوین» وزیر خارجه وقت انگلیسی پیشنهاد کرد کمیسیونی از نمایندگان به دولت تشکیل شود تا به تهران رفته راه حلی برای اختلافات موجود پیدا کنند. وزیران خارجه آمریکا و شوروی هم با این پیشنهاد موافقت کردند.
در تاریخ پانزدهم دیماه ١٣٢۴ رادیوی (BBC) لندن در گفتار فارسی خود چنین گفت :
از تهران خبر میرسد که «سر ریدر بولارد» سفیر کیبر انگلستان و «مستر والاس مری» دو سفیر کبیر امریکا در تهران به دولت ایران پیشنهاد کرده اند که با تشکیل یک کمیته سه نفری که از نمایندگان شوروی، انگلستان و امریکا تشکیل شده موافقت نماید تا اوضاع ایران را بطور عموم و اوضاع آذربایجان را بطور خصوصی مورد بررسی قرار دهند. دو سفیر کبیر مزبور در این باره با اعلیحضرت شاهنشاه ایران محمدرضاشاه نیز مذاکراتی نموده اند و این پیشنهاد را به معظم له هم تقدیم کرده اند. دولت ایران هنوز جواب موافقی به این پیشنهاد نداده است و شاید بخواهد قبل از موافقت با این پیشنهاد آنرا به مجلس شورای ملی عرضه کند .
در محافل لندن اظهار میشود که دولت انگلستان درباره تشکیل یک کمیته سه نفری برای بررسی اوضاع ایران هنوز برای سابق خود در باره تشکیل چنین کمیته ای باقی است و با اینکه دولت شوروی در کنفرانس مسکو در آغاز کار با این پیشنهاد موافقت کرد و آخر سر آنرا رد نمود دولت انگلستان هنوز برای خود قائل است .
دولت وقت پس از مشورت با نمایندگان مجلس پیشنهاد فوق را رد کرد. اقلیت و برخی از زعمای مجلس اصراری داشتند که کابینه حکیمی از کار برکنار شود و مذاکرات مستقیم با شوروی ها شروع گردد.
دکتر مصدق در ۱۹ دیماه ۱٣٢۴ ضمن نطقی در مجلس چنین گفت:
انتشار این اخبار مرا وادار نمود که نسبت به پیشنهادی که سفرای کبار نموده اند عقاید خود را واضح و روشن عرض کنم. ملت ایران باید اخبار مربوط به سیاست مملکت را از رادیو بیگانه بشنود، ولی وزارت خارجه نقشه های شومی را که بر علیه مصالح و استقلال ایران ترسیم شده، حتی از نمایندگان مجلس مکتوم کند.
تا پریشب من از مضمون پیشنهادی که رادیو لندن خبر داده مطلع نشدم و پس از استحضار گفتم صد رحمت به قرار داد وثوق الدوله، زیرا قرار داد مزبور ایران را تحت ولایت انگلیس میگذاشت و اگر به مولی علیه، روزی کمک می رسید، می توانست آزاد شود. پشتیبانی دولت امریکا بعد از قرارداد از ایران و انعقاد قرارداد ۱۳۰۰ بین دولت ایران و اتحاد جماهیر شوروی، سبب شد که ملت ایران تقویت شود و انگلیس نفوذ خود را به طور دیگری که مقدمه آن کودتا و بعد دولت دیکتاتوری بود اعمال کند، ولی این پیشنهاد، قرارداد ۱۹۰۷ را به صورت دیگر تجدید مینماید.
پیشنهاد شامل ۱۱ ماده است که بسیار کش دار و هر یک از آنها مربوط به مطالب مهمی است. مثلا در بند ششم میگوید:
کمیسیون اصلاحاتی را که مخصوصا در انتخاب انجمن های محلی و وظایف آنان و تدارک وجه به نظر لازم می رسد، توصیه خواهد نمود.
در بند هفتم میگوید:
کمیسیون توصیه هایی در باب استعمال زبان های اقلیت از قبیل عربی و ترکی و کردی جهت تعلیمات و منظورهای دیگر خواهد نمود.
بند ۹ از این قرار است:
سه دولت مساعی کامل به کار خواهند برد که دولت ایران را متقاعد سازند توصیه هایی را که از طرف کمیسیون به عمل می آید به صورت قانونی درآورد..
نظریات من این بود که بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با یک عده ای از اهالی آنجا اختلاف حاصل شده است. قبلا باید با اهالی محل داخل مذاکره شد شاید اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد و چنانچه به این طریق نتیجه نداد با دولت اتحاد جماهیر شوروی مذاکره کنیم که مانع مرتفع و اختلاف حل شود … من برای صلاح وصواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش میکنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند ونورا از کار کناره جوئی کند.
تشکیل این کمیسیون که مفهوم دیگر آن متزلزل ساختن تعهدات اعلامیه تهران و بازگذاشتن راه تجدید نظر در آن بود، در تهران با بدبینی تلقی شد. سفیران آمریکا و انگلیس در ایران برای قبولاندن این پیشنهاد به شاه با او ملاقات کردند، ولی شاه روی موافق نشان نداد و بعدها ضمن مصاحبه ای با یک خبرنگار خارجی گفت، اساس پیشنهاد بوین این بود که متفقین دولت ایران را برای دادن اختیارات بیشتر به استان ها تحت فشار بگذارند تا بعضی ایالات بتوانند حکومت خودمختاری برای خود تشکیل بدهند.
دکتر علی بهزادی کتاب شبه خاطرات راجب پیشنهاد مستر بوین چنین مینویسد:
آقای ارنست بوین وزیر امور خارجه امپراتوری بریتانیا دست به کار شد. او پیشنهاد کرد در ایران انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل شود. آنگاه از زبان های مختلف ایران و از اقلیت های مختلف ایران صحبت کرد، و برای «اقوام» ایرانی اظهار تأسف نمود. او گفت که اگر قانون اساسی اجرا شده بود و با تأسیس انجمن های ایالتی و ولایتی ایران به صورت یک کشور متحده! درآمده بود، مسئله آذربایجان پیش نمی آمد!
هر چند ظاهر این حکومت های خود مختار در قالب انجمن های ایالتی و ولایتی که در قانون اساسی ایران پیش بینی شده است، جزیی از ایران به شمار می آمدند، اما طرح بوین در واقع تشکیل حکومت های خود مختاری را در مناطقی مانند آذربایجان و گیلان و مازندران و گرگان و کردستان تحت نفوذ و کنترل شوروی و تشکیل حکومت های خود مختار خوزستان و فارس را تحت حمایت و کنترل انگلیس در نظر داشت. این در واقع یک طرح جدید تقسیم ایران به مناطق نفوذ مانند قرارداد ۱۹۰۷ بود.
سؤنیت انگلیسی ها در پیشنهاد تشکیل کمیسیون سه جانبه، در تلگراف مورخ دهم ژانویه ۱۹۴۶ (بیستم دی ۱۳۲۴) والاس مری سفیر آمریکا در ایران به وزیر خارجه آمریکا نیز منعکس شده است. والاس مری در این تلگراف می نویسد:
سر ریدر بولارد سفیر انگلیس ضمن صحبت درباره طرح تشکیل کمیسیون سه جانبه، مخصوصا به وضع خوزستان مهمترین استان نفت خیز ایران و وجود یک اقلیت عرب زبان در آنجا اشاره می کرد و چنین به نظر می رسد که انگلیسی ها امکان جدا کردن خوزستان را از ایران در ۱۹۴۵ به بعد، ابتدا به مکاتبات سررید بولارد سفیر وقت انگلستان در ایران با وزارت خارجه انگلیس بعد از خاتمه جنگ دوم جهانی اشاره شده است.
مطالعه این مکاتبات و تلگراف ها که مربوط به سالهای بعد از جنگ است، نشان می دهد که سفیر النیم و بدخواه انگلیس در ایران در تمام این گزارشها و مکاتبات خود با وزارت خارجه انگلیس سعی در تحقیر دولت و مردم ایران و تاکید بر «طبیعی بودن، احساسات تجزیه طلبان مردم آذربایجان» داشته است.
حکیمی سرانجام تحت فشار شاه و مجلس مجبور شد از مداخلات دولت شوروی در ایران به سازمان ملل متحد شکایت کند و از فکر حل مسئله از طریق کمیسیون سه جانبه انصراف حاصل نماید. در تاریخ ۱۹ ژانویه سال ۱۹۴۶ (۲۹ دی ۱۳۲۴) تقی زاده سفیر کبیر ایران در لندن، که در ضمن نمایندگی ایران را در سازمان ملل متحد بر عهده داشت، طی نامه ای به دبیر کل سازمان ملل متحد ضمن تشریح مداخلات دولت شوروی در ایران و بهانه جویی آن کشور برای خودداری از تخلیه ایران، درخواست رسیدگی به شکایت دولت ایران را در شورای امنیت سازمان ملل متحد نمود. سازمان ملل متحد در آن تاریخ تازه شروع به کار کرده بود و تا آماده شدن آسمان خراش سازمان در نیویورک، جلسات مجمع عمومی و سایر ارگان های سازمان در لندن تشکیل می شد. شکایت ایران در دستور شورای امنیت قرار گرفت و پس از استماع توضیحات نماینده ایران و پاسخ نماینده شوروی، در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۴۶ (دهم بهمن ۱۳۲۴) طی قطعنامه ای به طرفین توصیه شد مستقیما برای حل اختلافات خود وارد مذاکره شوند و نتیجه را تا یک ماه بعد به اطلاع شورا برسانند.
دولت حکیمی پیش از تشکیل شورای امنیت برای رسیدگی به شکایت ایران سقوط کرد و احمد قوام (قوام السلطنه) روز ششم بهمن ۱۳۲۴ با رأی تمایل اکثریت بسیار ضعیفی (۵۳ رأی موافق در مقابل ۵۱ رأی مخالف) به نخست وزیری انتخاب شد.
اولین کار قوام السلطنه پس از صدور فرمان نخست وزیری در روز هفتم بهمن ماه، ارسال تلگرافی به عنوان استالین و اتلی (نخست وزیر انگلستان) و بیرنس وزیر خارجه آمریکا و اعلام آمادگی ایران برای حل اختلافات موجود از طریق مساء اکرات مستقیم بود قوام السلطنه همچنین تلگرافی به عنوان تقی زاده سفیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد فرستاد و از او خواست که شکایت ایران را از شورای امنیت پس بگیرد، ولی تقی زاده به این تلگراف اعتنا نکرد و به عنوان این که دستور تلگرافی نخست وزیر پس از حضور او در جلسه شورای امنیت رسیده است، در جلسه شورا حضور یافت و نطق مفصل و مستدلی در تشریح مداخلات شوروی و تعلل و بهانه جویی آن کشور در انجام تعهدات خود نسبت به ایران ایراد نمود.
احمد قوام | از آغاز تا پایان فرقه دموکرات آذربایجان
روز ۱۹ فوریه ۱۹۴۶ (۳۰ بهمن ماه ۱۳۲۶) قوام السلطنه نخست وزیر ایران در رأس هیئتی وارد مسکو شد. پیش از ورود قوام به مسکو بعضی از محافل سیاسی چه در ایران و چه در خارج از ایران با سفیر انگلیس در تهران هم عقیده بودند که هیئت ایرانی هر چه که روسها بخواهند و به آنها پیشنهاد شود قبول و امضاء خواهند کرد.؟ موضوع مذاکرات قوام با مقامات شوروی تا مهر ماه سال ۱۳۲۹ یعنی زمانیکه قوام رسما گزارش سفر خود به مسکو و نتیجه مذاکراتش را با مقامات شوروی به اطلاع مجلس شورای ملی رساند مکتوم ماند ولی روشن بود که روسها هیئت ایرانی را تحت فشار قرار خواهند داد تا با خواسته های آنان موافقت نمایند.
در ۲۶ فوریه ۱۹۴۶ (۵ اسفندماه ۱۳۲۶) قوام به کاردار سفارت انگلیس در مسکو اظهار داشت که او به وضوح منظور روسهارا درک کرده و امیدوار نیست که ارتش سرخ در تاریخ دوم مارس ۱۹۴۶ (۱۱ اسفند ۱۳۲۶) ایران را تخلیه نماید. بنا به گزارش کاردار انگلیس در مسکو ، قوام السلطنه از نتیجه سه ملاقات و گفتگوئی که با مولوتف و استالین داشته بینهایت ناراضی بوده است بنابر همین گزارش مقامات شوروی از قوام السلطنه در خواست مشخصی داشته اند؛ شناسائی رسمی حکومت خودمختار آذربایجان اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی و ادامه حضور ارتش سرخ در ایالات شمالی ایران بعد از تاریخ دوم مارس ۱۹۴۶. خواسته های دولت شوروی بیش از انتظار قوام بود و نخست وزیر ایران در پاسخ درخواستهای مقامات شوروی گفته بود که مجاز نیست تا در این موارد با دولت شوروی وارد گفتگو شود. قوام به مقامات دولت شوروی یادآوری کرد که مذاکره اعضای دولت ایران درباره نفت با نمایندگان هر کشور خارجی باعث اعتراض مجلس و نقض مسو به آن و مستوجب مکافات و عقوبت خواهد بود.
قوام السلطنه در ملاقات دوم خود با استالین امیدواری بیشتری نسبت به انجام مذاکرات خود پیدا کرد. استالین به قوام قول داده بود که در صورت اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی ، وی نیز نسبت به تخلیه ایران از نیروهای ارتش سرخ اقدام خواهد نمود. قوام السلطنه از اینکه بالاخره روسها بجای اصرار در برآورده شدن خواسته هایشان حاضر به معامله شده اند بسیار راضی و خشنود شده و شاید در آن موقع در این فکر بود که چنانچه روسها امتیاز نفت شمال را تحصیل نمایند ، هرآن میتوانند قشون خود را به بهانه حمایت از منابع و منافع نفتی خود وارد ایران نمایند .
قوام کاملا متوجه این نکته بود که با وجود تعهد وقولی که شوروی به انگلستان و امریکا مبنی بر رعایت مواد پیمان اتحان سه گانه ۱۹۴۶، که، مدت اقامت نیروهای متفقین در ایران را مشخص میکرد، داده است باید نیرو های خود را از ایران خارج کند، اما استالین و مولوتف در هر جلسه ملاقاتی که قوام با آنها داشت به حق دولت شوروی برای اعزام قشون به ایران بر اساس قرار داد ۱۹۲۱ اصرار می ورزیدند. مطابق با این قرارداد، قشون شوروی باید برای حراست و حفظ امنیت شوروی، در شمال ایران حضور داشته باشد حتى اگر قشون انگلیس و آمریکا ایران را تخلیه کرده باشند.
آخرین مهلت تعیین شده به موجب پیمان سه گانه ۱۹۴۲ ایران ، انگلستان وشوروی برای تخلیه نیروهای اشغالگر متفقین ، دوم مارس ۱۹۴۲ (۱۱ اسفند ۱۳۲۶) بود. از دو هفته قبل از این تاریخ قوام و هیئت ایرانی همراه او که در مسکو بسر می بردند، انتظارشان این بود که روس ها نیرو های نظامی خود را حداکثر در تاریخ تعیین شده از ایران فرا خوانند .
اما در نیمه شب اول مارس ۱۹۴۲ بیانیه رسمی خبرگزاری تاس، که از رادیو مسکو پخش گردید، به نخست وزیر ایران که در مسکو بسر می برد اطلاع داده شده است ک خروج قسمتی از نیروهای شوروی از شهرهای مشهد، شاهرود وسمنان در روز دوم مارس ۱۹۴۶ شروع خواهد شد ولی قشون شوروی در بقیه نقاط دیگر تا روشن شدن اوضاع باقی خواهند ماند.
وقتی روز دوم مارس روسها (عملا) اعلام کردند که تا مدت نامحدودی در آذربایجان خواهند ماند ابتدا انگلیسی ها وسپس آمریکائیها رسما به دولت شوروی یادداشت اعتراض فرستادند.
هردو این یادداشت ها بی جواب ماند و بزودی معلوم شد که روس ها میخواهند وضع خود را محکم کنند و مقاومت نمایند. اما نخست وزیر قوام که در مسکو بود این عهدشکنی را بروی خود نیاورد و بعد از مصاحبه با استالین و ایراد چند نطق برای حفظ آبرو روز ۹ مارس به تهران برگشت.
...
نقشهٔ هیاطله یا هپتالیان، در حدود سال ۵۰۰ میلادی . «پاسخی به یک مقاله پانترکیست در رابطه با ساسانیان و هفتالیان» راست بگو و هرچه را در توان داری در تيرت بنه و بلندتر پرتاب كن، فضيلت ايرانی اين است! (نيچه) «كسي كو...
صفحهٔ اول دستنوشته قصههای دده قورقود در موزه درسدن. بر روی این صفحه آمده که این قصهها به زبان طایفهٔ اُغوز است. کتاب دَدَه قورقود (به ترکی استانبولی: Dede Korkut یا Korkut Ata) (به ترکی آذربایجانی: Dədə Qorqud) ددهقورقود؛ به زبان...