دروغ بزرگ

«تاریخ‏ سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام تخت جمشید» در پایگاه تحلیلی ـ تبیینی برهان منتشر شد؛ نویسندهٔ آن با دلایلی ابتدایی که پیش از این از سوی ناصر پورپیرار طرح شده و بارها مورد انتقاد قرار گرفته بود، به اثبات این مدعا پرداخته که «چگونه متخصصان تاریخی ارسال شده از طرف دانشگاههای غرب (در اینجا دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ دربارهٔ تاریخ پیش از اسلام ایران و دست کاری و فریب در ابنیهٔ تخت جمشید و ساختن داستانهای خیالی دربارهٔ آن زمینههای فریب قسمتی از جامعه را فراهم آورده اند»

تاریخ کهن ایران زمین، مانند اغلب تمدنهای دیرپای بشری، آکنده از نقاط تاریک و روشنی است که به دست خوبان و بدان این سرزمین پدید آمده است. برای هر قوم و ملتی، توجه و پرداختن به نکات برجسته و مثبت تاریخش، به همان میزان افتخار آفرین است

«پاسارگاد ساختهٔ یهودیان یا ایرانیان؟» که در تاریخ ۸/۳/۹۰ منتشر شده، ادعا کرده که «آستروناخ در فاصلهٔ سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ در مجموعهٔ پاسارگاد کاخهایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در ۲۵۰۰ سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت مورد علاقهٔ یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد». این دو مطلب که توسط شخصی با نام ساختگیِ فضلالله موحد نوشته شده در مدت کوتاهی عینا در چند پایگاهو نشریه اصولگرا و چند وبگاه قومگرا و تجزیهطلب منتشر گردید. مطلبی که در ادامه میآید نقدی بر این دو نوشتهٔ آکنده از تحریف است که با نامی جعلی و ظاهرا با هدف انتقاد به جریانی خاص نوشته و نویسندهٔ آن هویت ملی و میراث فرهنگی را وجه المعامله دعوای سیاسی قرار داده است

که بیان تاریکیها و نکات منفی آن، رنج آور. طی یک سده اخیر که دنیای غرب با ابزار قدرتمندِ رسانه، به کارزار فرهنگی وارد شده، همواره تلاش کرده تا از گذشته خود، تصویری آرمانی و زیبا ارائه نماید و در مقابل با همین ابزار توانا، به مصاف ملتها و کشورهایی رفته که با آنها آنها زاویه داشته است. در این میان، پیکان هنر و رسانه غربی، ایران اسلامی را طی سه دهه اخیر نشانه رفته است. هجمه غرب به ایران، صرفا روزگار معاصر و حوادث دوران انقلاب 1357 را شامل نمیشده است بلکه رویارویی سنتی میان ایران (نماینده قدرت شرق باستان) و یونان و روم (نمایندگان غرب باستان) که یک هزاره به درازا کشیده بود، در روزگار معاصر با زبان و ابزاری جدید ادامه یافت.

تا جایی که در همین یک دهه اخیر، هالیوود با ساخت چند فیلم پر هزینه نظیر اسکندر۱، سیصد۲ و شاهزاده ایرانی۳، تلاش کرد تا با حمله به گذشته باستانی ایران، ریشههای کهن تاریخ و فرهنگ ایران زمین را تخریب و تحقیر کند. هرچند که در پیشینه تاریخ ایران، به سان هر سرزمین کهن دیگری نقاط تاریکِ تاریخی وجود دارد اما، در قیاسی ساده و مروری کلی میان تاریخ مشرق زمین و مغرب زمین میتوان دریافت که این نقاط تاریک در تاریخ غرب به ویژه در گذشته باستانی آن بیش از هر سرزمین و ملت دیگری وجود دارد لیکن اینان بهسانِ اغلب ملتها، از گذشتهٔ خود به افتخار یاد کرده و دیگران را تحقیر میکنند.

بدیهی است که در این رقابت فرهنگی، ایران هم باید به کلیّت فرهنگ و تمدنش توجه داشته باشد تا از غافله بازنماند، بهرغم اهمیت ارجنهادن به میراث فرهنگی ـ تمدنی، گاه عناصری غافل یا وابسته به بیگانه با هم صدایی و همراهی خود، آب به آسیاب دشمن میریزند و داشته¬های خود را انکار میکنند.

ایران، سرزمینی است که ازگذشتههای دور، مأمن اقوام و طوایف گوناگونی بوده که به رغم اختلاف لهجه، زبان، پوشش، آداب و رسوم و حتی مذهب، درکنار یکدیگر یک کل واحد و زیبایی به نام ایران را پدید آوردهاند. در روزگار معاصر، نهضت مشروطیت که با حضور و همراهی تمام مردم ایران به ثمر نشست بار دیگر بر این یکپارچگی و وحدت افزود. با روی کار آمدن پهلوی اول، سیاستهای رضا شاه برای بازسازی حس وطن دوستی و اجازه پژوهش و تحقیقات باستان شناسی و زنده کردن تاریخ باستان و در عین حال ساخت کشوری مدرن باعث شد تا رشتهٔ وحدت ملی محکمتر از آن بود محکمتر شود

گرچه سیاستهای داخلی و خارجی رضا شاه باعث شد مخالفان و دشمنان ایران زمین دست به تلاشهایی بزنند برای کم رنگ تر کردن
تلاشهای او که در سالهای بعد فرزند او محمدرضا پهلوی با این دشمنان و خائنان وطن فروش با کمک آنها تلاشهایی را برای تجزیه ایران انجام دهند


با تأسیس احزاب کمونیست و توده در ایران، سیاست جمهوری شوروی که استفاده از گرایشهای قومی برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خود بود، به ایران راه یافت. پس از شهریور ۱۳۲۰ فرقه دموکرات تلاش کرد تا در آذربایجان و کردستان فتنهای برپا کند. حکومت پیشهوری در آذربایجان حاصل همین سیاستها و حمایتها بود. هرچند که عمر این دولت نوظهور و برکشیدهٔ بیگانه به یکسال نرسید و پیوند عمیق مردمان دلیر این دیار و باورهای ریشهدار مذهبی آنان، فرصت را از دست مارکسیستها سلب کرد اما بذر مسموم تجزیهطلبی را برای نخستینبار در اندیشه بخشی از جامعه نشاند. اما با انقلاب سال 1357 ، این جریان با استفاده از فضای باز سیاسیِ پس از انقلاب، مجددا هستههایی را در بین قومیتهای ایرانی ایجاد کردند تا شاید به این ترتیب ضمن پاره پاره کردن ایران ، بتوانند به انقلاب ضربه بزنند. برافروختن آتش دشمنی و کینه در میان کردها، ترکمنها و بلوچها، بخشی از اقدامات مارکسیستها در نخستین سالهای انقلاب بود. این توطئه ها هم با تلاش دلسوزان میهن و صرف هزینههای بسیار، پشت سر گذاشته شد.

در اواخر دهه هفتاد خورشیدی، یکی از بازماندگان بدنام حزب توده به نام ناصر پورپیرار، با استفاده از سوء تدبیر مسئولان فرهنگی وقت، تلاش کرد تا همان اهداف ضد میهنی همفکران دیروز خود را این بار در پوششی فرهنگی و به بهانه طرح مباحث به ظاهر علمی دنبال کند. پورپیرار، با تألیف و نشر کتاب دوازده قرن سکوت۴ پا به این عرصه گذاشت.

وی که از اعرابِ ایرانیِ خوزستان است، فاقد هرگونه تحصیلات دانشگاهی به ویژه سابقه تحصیلی در رشته تاریخ است، از این رو آثارش مشحون از تناقضهایی است که به مرور زمان و با نشر کتابهای جدیدترش، بیش از پیش به چشم میخورد.

ادعاهای پورپیرار در نفی گذشته باستانی ایران، در بین محافل کوچکی از فعالان دانشجویی با گرایشهای قومیتی با استقبال مواجه شد. وی در خلال سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵ بارها به دعوت همین تشکلها در دانشگاههای مختلف سخنرانی کرد.
البته در این سالها آثار متنوعی شامل مقالات الکترونیکی، کتاب و مقالات چاپی در نقد وی منتشر شده است.۵ بهرغم تلاشهای گستردهٔ پورپیرار و همراهان اندکش، ادعاهای وی چنان بیاساس و متناقض بود که نتوانست راه به جایی ببرد و دو سه سالی است که خاک مهجوری بر آثار و دعاوی او نشسته است.

در چنین شرایطی در کمال تعجب، نویسندهای مجهوالالهویه و غیر متخصص در مطلبی با عنوان تاریخ‏سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام «تخت جمشید» که در تاریخ ۱/۳/۹۰ منتشر شد، با دلایلی ابتدایی که رونویسی بسیار شتابزدهای از کارهای پورپیرار بود به اثبات این مدعا پرداخته که «چگونه متخصصان تاریخی ارسال شده از طرف دانشگاههای غرب (در اینجا دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ دربارهٔ تاریخ پیش از اسلام ایران و دست کاری و فریب در ابنیهٔ تخت جمشید و ساختن داستانهای خیالی دربارهٔ آن زمینه های فریب قسمتی از جامعه را فراهم آورده اند».

نویسندهٔ این مطلب، در بخش دوم یادداشت خود با عنوان «پاسارگاد» ساختهٔ یهودیان یا ایرانیان؟ که در تاریخ ۸/۳/۹۰ منتشر شده، ادعا کرده که «آستروناخ در فاصلهٔ سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ در مجموعهٔ پاسارگاد کاخهایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در ۲۵۰۰ سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت مورد علاقهٔ یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد». این دو مطلب در مدت کوتاهی عینا در پایگاهها و نشریات: فارس، رجانیوز، کیهان و چند وبگاه قومگرا نظیر آرازنیوز منتشر گردید.

از آنجایی که این مطالب خلاف واقع، این بار نه از تریبون جریانهای قومگرا و تجزیهطلب بلکه از طریق پایگاههای خبری اصولگرا منتشر میشود، ضرورت توجه دادن به آفتهای چنین ادعاهایی دو چندان است. آنان که اهل مطالعات تاریخی و باستانشناسیاند، در برخورد با نام فضلالله موحد، در مییابند که این شهرت جعلی است و فقط برای گریز از مسئولیتی که نشر چنین اکاذیبی به همراه دارد انتخاب شده است. چرا که حداقل تبعات چنین نوشتههایی بیاعتبار شدن نویسنده در میان اهل فن است!

هرچند که درباره ادعاهای پورپیرار و حلقهٔ کوچک او، نقدهای تاریخی زیادی نوشته شده است، لیکن در یادداشت حاضر، ضمن بیان آفتهای باستانگرایی و باستانستیزی برای هویت و امنیت ملی، برای تنویر افکار مخاطبان، نقدی هم بر ادعاهای بیاساس نویسندهٔ بینام و نشان آن ارائه شده است. نقد زیر در سه بخش ارائه میگردد: بخش نخست ناظر به کلیات قابل انتقادی است که در هر دو یادداشت نویسنده به چشم میخورد. بخش دوم و سوم هم به ترتیب ناظر به هر یک از دو قسمت از مطالب مذکور است.

۱. باستان ستیزی و مسأله امنیت ملی: همچنان که در ابتدای این مطب توضیح داده شد، سیاستهای افراطی در عرصهٔ باستانستیزی، ثمرهای جز زدودن بخشی از تاریخ و هویت ملی ایران در پی ندارد. وقتی طرح چنین مباحثی از سوی گروههای کوچک قومی مورد توجه و استقبال واقع میشود و کسانی که داعیهٔ جداییطلبی دارند، مروجان اصلی باستانستیزی در کشور میشوند باید در نشر چنین آثاری دقت بیشتری کرد. به بیان دیگر، باستان ستیزی از جمله سخنانی است که دشمنان این آب و خاک را به وجد می آورد.

برای تبیین بهتر موضوع ذکر یک نمونه خالی از فایده نیست؛ در کتاب تاریخ چهارم دبستان جمهوری آذربایجان، برای هویت سازی و هویت بخشی به سرزمینی که قرنها با نام قفقاز، جزئی از خاک ایران به شمار میرفته است، داستان کشته شدن کوروش در نبرد با قبیله ماساژتها را به نخستین رویارویی پارسها با ترکها تعبیر کرده و از آن با عنوان دراز دستی کوروش، پادشاه پارس یاد میکند که توسط ملکه قوم ترک کشته میشود. آنگاه در تداوم تاریخ سازیاش، از صفویان به عنوان نخستین حکومت ترک نام میبرد که مرزهای آذربایجان را تا آبهای خلیج فارس گسترش داد. در چنین فضایی، نفی تاریخ و هویت کهن ایران، در واقع نوعی هم صدایی با تهدید کنندگان هویت و امنیت ملی میهن است.

۲. جعل تاریخ با هویت جعلی: نویسنده مقاله در حالی مدعی کشف جعلیات تاریخی است که خودش از نامی مجعول استفاده کرده است. هویت جعلی نویسنده، بهترین هشدار برای دستاندرکاران برهان بود تا نسبت به ادعاهای او تردید کنند. از آنجایی که این دعاوی با تفصیل بیشتری به پورپیرار تعلق دارد، طرح آنها با نام جعلی در واقع برای انحراف بخشی از مخاطبانی است که سابقه ذهنی چندان خوبی از پورپیرار ندارند. همچنین نام نبردن و ارجاع ندادن به کتابهای پورپیرار در واقع تلاش آگاهانه برای پنهان کردن عقبه این جریان است.

. چرخشهای تردیدآمیز: تغییر روش ناگهانی طراح اصلی این ایده طی سالهای اخیر، قابل تأمل است. نخستین ورود پورپیرار به حوزهٔ تاریخ ایران، به واسطهٔ کتاب «از زبان داریوش» است که در آن خود را به عنوان ویراستار معرفی کرده و نامش را روی جلد کتاب در کنار نویسنده و مترجم توانای آن آورده است. پورپیرار در مقدمهای دو صفحهای که بر این کتاب نوشته، عصر هخامنشی را «مبشر راستی و برابری و آزادی و عدالت» معرفی کرده و آن را باعث غرور ایرانیان دانسته و نوشته است «به یقین ارزش کتاب در بیان تمامی حقایق مربوط به آن دوران است و از خلال آن پذیرفته میشود که قدرت مدیریت و سازماندهی بنیان یک امپراتوری و نیز روابط ملی به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگیهای دیرین و نخستین خود، یعنی پندار و کردار و گفتار نیک شناخته میشوند».۶ نکته قابل تأمل دیگر آن است که این کتاب توسط خود پورپیرار (در انتشاراتی متعلق به وی) چاپ شده است. اما در فاصله اندکی پس از انتشار این کتاب، پورپیرار با نشر کتاب دوازده قرن سکوت منکر تمدن هخامنشی شد. البته وی در چاپهای بعدی کتاب از زبان داریوش نام خودش را از روی جلد برداشت

 چالشهای میراث فرهنگی ایران در سطح بین المللی: در حالی که ایران در عرصهٔ جهانی با غارت میراث فرهنگی توسط دلالان غربی مواجه است که نمونه بارز آن، مناقشه بر سر چندین هزار لوح گلی است که اطلاعات ارزشمندی از تاریخ اقتصادی عصر هخامنشی را در خود جای دادهاند و از قضا توسط همین باستانشناسان از خزانهٔ تختجمشید به شرط امانت از ایران خارج شده تا در دانشگاه شیکاگو روی آنها مطالعه شود. پروفسور هاید ماری کخ، نویسنده کتابِ از زبان داریوش، بخش مهمی از اطلاعات ارزشمند خود را از همین الواح گلی استخراج کرده است.

بیاساس خواندن تختجمشید و نفی کارکرد آن، در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران، در تلاش است تا میراث به یغما رفته را بازگرداند و یک دادگاه آمریکایی با دستیاری یهودیان در صدد حراج آنهاست، چه معنایی میتواند داشته باشد. از سوی دیگر، طی یکصد سال اخیر مهمترین موزههای دنیا با آثار ارزشمند ایرانِ هخامنشی تزیین شده است (به ویژه آثار مهمی که هیئت باستان شناسی فرانسوی طی توافقنامهای صد ساله از شوش و نواحی آن کشف و ضبط کردند) تلاش برای بازگرداندن بخشی از این میراث که امروز مایهٔ درآمدی سرشار برای این کشورهای غارتگر شده، آیا تناسبی با چنین ادعاهایی دارد؟ در حقیقت تنها کسانی که از طرح چنین ادعاهایی سود میبرند همین غارتگران جهانی هستند.

 عدم ارتباط بین عنوان و محتوا: نخستین گام در هر نوشته علمی و تحقیقی، وجود تناسب میان عنوان و محتوای یک مطلب است. متأسفانه نویسنده، از تیتری کاملا سیاسی برای مطلبی به ظاهر تحقیقی استفاده کرده است و در عین حال تا پایان مقاله هیچ توضیحی نداده که اساسا جریان انحرافی ـ که پدیدهای نوظهور است ـ چه ارتباطی به تخت جمشید و حفاریهای نیم قرن اخیر آن دارد!؟به نظر میرسد انتخاب چنین تیتری صرفا برای جلب خواننده و تأثیرگذاری بیشتر بر ذهن او استفاده شده است. حال آنکه با چنین رویکردی در واقع میراث فرهنگی یک کشور، قربانی منازعات سیاسی شده است.

 چشم پوشی از منابع داخلی و پژوهشهای متعدد: نویسنده به گزاف مدعی است که: «اطلاعات کنونی ما محدود به دیدگاههای اساتید یهودی دانشگاههای غرب به ویژه دانشگاه «شیکاگو» است که امروزه ارزش و اعتبار علمی آنها کاملاً زیر سؤال است و ثابت شده که به جای تحقیقات علمی آزاد، به جعل تاریخ و دروغ نویسی مشغولند و با سمبل سازیهای بیبنیان تلاش میکنند زمینههای تفرقه بین مسلمین را فراهم آورند».

 

وی که در چندجای مختلف بیاطلاعیاش از تاریخ و باستانشناسی را نشان داده است، مجموعه روایات متعددی که از مورخان قدیم درباره تخت جمشید را نادیده گرفته و تلاشهای باستانشناسان ایرانی طی چند دههٔ اخیر را هم انکار کرده و بر موضوعی تأکید میکند که برای هر آشنای به تاریخ، باورنکردنی است. تخت جمشید با جلب توجه مسافران اروپایی از اواخر قرن نهم هجری (۱۴۷۰م) به بعد و شرح و طرحهای آنها از آن، خیلی زود ایران باستان را در جهان غرب مشهور کرد و نوشتههای بسیاری در توصیف آن آثار و شناخت هنر ایرانی پدید آمد.

از راه همین توصیفات بود که خط میخی شناخته و رمزگشایی شد. نفوذ تخت جمشید در معماری چهل ستون اصفهان ــ که حتی نامش را هم از نام تخت جمشید در آن زمان گرفته است ــ بخوبی آشکار است و بر آثار دورة قاجاریه، حتی بر قالی بافی و پرده بافی، تأثیر گذاشته است. مرحوم علیرضا شاپورشهبازی در مقالهای ارزشمند که برای دائرهالمعارف بزرگ اسلامی نوشته، ذیل مدخل تخت جمشید، به ردّپای این اثر در منابع اسلامی، سفرنامههای سیاحان اروپایی و پژوهشهای جدید پرداخته است

استناد به عکسهایی مبهم و بدون تاریخ: نویسنده با ارائه چند عکس کوچک و مبهم، نتیجه میگیرد که آثار ایلامی ـ که اصالت بنای تخت جمشید به آن بوده ـ از این محوطه پاک شده تا یک تاریخ سازی جدید صورت گیرد

در تصویر شماره ۱ و تصویر بالا، سمت راست از مجموعه تصاویر شماره ۳، میتوان موقعیت این بنای مورد ادعا را نسبت به صفه تخت جمشید سنجید. این بنا کاملا خارج از صفه با فاصلهای قابل توجه از آن قرار دارد. این نکته را میتوان از نمای ستونهای صفه که در دوردست دیده میشوند، دریافت. اما برخلاف ادعای وی، این حفاریها نه تنها موجب از بین رفتن این بنای قدیمی نشده بلکه، با دقت تمام، بقایای بنای معبدی در این نقطه از زیر خاک بیرون آمد که نه تنها ایلامی نبود بلکه کتیبههای یونانی آن نشان داد که این معبد پس از ویرانی تخت جمشید به دست اسکندر، توسط مقدونیها یا اشکانیان احداث شده است. از این رو کتیبههای آن به خط یونانی است و به جای «اهورامزدا» نوشتهاند «زئوس مجیستوس» و به جای «میترا» نوشتهان «آپولون و هلیوس». هرتسفلد تصاویر متعددی به همراه گزارش باستانشناسی این اثر ارئه میدهد. اما دور بودن این بنا از صفه اصلی و کماهمیتی آن نسبت به تخت جمشید موجب شده که نویسندهٔ محترم در سفر به تخت جمشید آن را نبیند و سپس ادعا کند که این بنا اساسا وجود ندارد.۹ ضمن آنکه در یک تحقیق باستانشناسی ذکر تاریخ عکس، زاویه عکس و منبع آن، برای هرگونه استنادی ضروری است.


. تفاوت زیگورات با یک کاخ: یکی دیگر از شاهکارهای نویسنده، کشف این نکته است که تخت جمشید یک زیگورات بوده نه یک کاخ یا بنای هخامنشی! سپس با ارائهٔ تصویر کوچکی از زیگورات چغازنبیل سعی میکند که این دو را شبیه به هم نشان دهد. اما در ادامه زیگورات تخت جمشید را بنایی بابلی معرفی میکند! در واقع ایشان نمیداند که زیگورات چغازنبیل اساسا بنایی بابلی نیست! بلکه مهمترین بنای باقی مانده از پادشاه ایلامی «اونتاشگال» در «دوراونتاش» است که یکپارچه از خشت ساخته شده است. سپس در ادامه با ارائه چندین تصویر نشان میدهد که این زیگورات بابلی! هیچگاه به اتمام نرسیده و از ابتدا ناقص بوده است. ممکن است برخی از آشنایان و صاحبنظران، بر این حقیر خردهبگیرند که چرندبافی در این حد چه نیازی به پاسخ دارد! اما از آنجا که ممکن است همین مهملات، ذهن ناآشنایی را بفریبد، تناقضات آن را بازگو میکنم.


نخست آنکه زیگورات بنایی است هرمی شکل که هیچ شباهتی به یک بنای احداث شده روی صفهای وسیع را ندارد. زیرا زیگورات پلکانی به سوی آسمان است زیگورات بنای خشتی توپُری است که سطح خارجی آن دارای پوششی از آجر است و فاقد هرگونه فضای داخلی است (تصویر ب) همچنین برخلاف ادعای نویسنده، زیگورات چغازنبیل را هم همین دانشمندان غربی یافتند و رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی سالها با دقت به خاکبرداری و حفاری در آن مشغول شده و از قضا نتایج این کاوشها که تا نیم قرن بعد هم توسط گروههای خارجی و ایرانی تداوم یافت در چندین جلد کتاب منتشر شده است.۱۰ ضمنا ثبت این بنای ارزشمند در زمره فهرست آثار میراث جهانی یونسکو، گواه دیگری بر توجه ویژه به آن است.

 

دروغی به ژرفای تاریخ
alternative

مطالب مرتبط

زبان فارسی را رضاشاه رسمی کرد
زبان فارسی را رضاشاه رسمی کرد

زبان فارسی را رضاشاه رسمی کرد و آن را بر ایران تحمیل کرد این سخن پوچ نیز دنباله ادعای پوچ پیشینه است. زبان فارسی همیشه زبان اول و رسمی دربار سامانیان و صفاریان و غزنویان و شدادیان و اتابکان مراغه و...

آران یا آذربایجان
آران یا آذربایجان

نام آران به گفته عنایت‌الله رضا سرزمینی که اکنون جمهوری آذربایجان نام دارد، تا سال ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ش) هرگز آذربایجان نامیده نمی‌شد.(برای کسب آگاهی بیشتر به بخش مقالات تاریخی مراجعه کنید و مقاله آتورپاتکان را بخوانید) زمانی نام کهن آن آلبانیا...

دروغی به ژرفای تاریخ
دروغی به ژرفای تاریخ

دروغ بزرگ «تاریخ‏ سازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی، به نام تخت جمشید» در پایگاه تحلیلی ـ تبیینی برهان منتشر شد؛ نویسندهٔ آن با دلایلی ابتدایی که پیش از این از سوی ناصر پورپیرار طرح شده و بارها مورد انتقاد قرار...